سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/5/21
6:3 عصر

از دریا...(2)

نوشته سین شین

 بسم الله
                                            مهم برائت است!

سلام علیکم
فرودگاه جده،
اونقدر جمعیت (که منتظر عبور از گیت بودن) زیاد بود
 که تصور نمی کردیم زودتر از 4-5 ساعت دیگه نوبت به ماها (که به علت تاخیر 3 ساعته هواپیمای اوراق ایرانی آخر همه رسیده بودیم )برسه. با سختی هرچه تمام تر وضویی گرفتیم و فکر جایی بودیم که بتونیم  نماز بخونیم که مدیر کاروان شروع به اذان گفتن کرد .
پشت سر روحانی کاروان صف بستیمو نماز خوندیم .سربازای عرب  با تعجب نگاه می کردن ؛ البته برای بعضی هاشونم عادی به نظر میرسید! ... به هر حال دیگه تا پایان سفر همچین نمازی نصیبمون نشد ...
بعد نماز در خالی که خیلی خسته و گرسنه بودیم و تحمل هوای فوق العاده شرجی بندر جده برامون سخت بود، از یک در رد شدیم
و به قسمت بعدی رفتیم .کلی هم اونجا معطل شدیم نا کاروان اندونزیایی هایی که جلوی ما بودن برن.
ناگفته نماند که نظم ایرانی ها خیلی متفاوت از باقی کشورها بود. اندونزیایی ها و هندی هایی که اونجا بودن عموما بلند بلند حرف میزدن و داد وبیداد راه می انداختن. وقتی یکی از افسرای عرب اومد یه بچه کوچیکیو همراه مادرش ببره جلو که مثلا لطفی کرده باشه و کار اونا رو زودتر راه بندازه ، همه اندونزیایی ها (که دست بر قضا هم کاروانی اون خانوم و فرزندش محسوب می شدن)با صدای بلند شروع به هو کردن مامور عرب کردن و به هر شکلی سعی داشتن نذارن بچه رو ببره . از همه بدتر شکلکایی بود که یکی از خانومای اندونزیایی برای مامور در می آورد (در حالت عادی این طور رفتارها برای خانومای ایرانی  اصلا قابل تصور نیست .چه برسه به وقتی که مشرف شده باشن به سفر معنوی حج ....) اما جای تاسف  اینجا بود که با وجود رعایت ایرانی ها و نظم در خور تحسینشون، بیشترین بدرفتاری و بی ادبی هم نسبت به ایرانی ها می کردن و بیشترین سخت گیری و اهمال کاری رو هم در مورد ایرانی ها انجام می دادن .که دلیلی جز شیعه بودن ماها نمی تونست داشته باشه ...
خلاصه به هر شکلی بود نوبت ما شد و رفتیم توی صف که از گیت بازرسی رد بشیم .دلشوره داشتم که نکنه توی بازرسی ساک ها مفاتیح و ادعیه ای که همراهم بودو پیدا کنن. تند تند صلوات می فرستادم . مامور قسمتی که ما ایستاده بودیم یه سرباز جوون بود . هنوز چند نفری رد نشده بودن که متوجه رفتار غیر عادی مامور بازرسی شدم.  مامور با سوالای بی خودی بچه ها رو معطل می کرد و توی این فاصله در حالیکه از ذوق دهنش باز مونده بود و کنترلی روی رفتارش نداشت بچه ها رو ورانداز می کرد . موضوعو به یکی از دوستان گفتم ،اونم متوجه شده بود . قرار گذاشتیم که وقتی نوبت ما شد حالشو بگیریم و جواب سوالای بیجایی که می پرسیدو ندیم به بقیه هم که اطرافمون بودن گفتیم اونا هم قبول کردن ...
البته مثل همیشه که بالاخره یکی دوست داره ساز خودشو بزنه و کارخودشو بکنه یکی گفت :چرا ما باید این کارو بکنیم ؟چرا شما نسبت به این آقا!! اینطوری فکر می کنید؟ درسته که اون سنیه ولی مهم برائته!!!!
راستش اون موقع که نفهمیدم و  تا الانم نفهمیدم چی گفت و منظورش چی بود. اما خواستم براش توضیح بدم که ما فکری راجع به ماموره نکرده بودیم و برنامه از قبل تعیین شده ای هم نداشتیم و این رفتار احمقانه و غیر طبیعی و سراسر از روی هوس مامور کنترل پاسپورته که ما رو ناراحت کرده و در ضمن ما اصلا با سنی بودن این اقا کاری نداریم اگه شیعه هم بود و اینطوری چشم چرونی می کرد ، باهاش برخورد می کردیم که دختر خانم محترمه به نشونه اعتراض برگشت و پشت به ما ایستاد .و انگار بنده داشتم با دیوار حرف میزدم ....   وقتی جلوی پیشخون! ایستادم  سرباز جوون که نیشش تا بنا گوش باز بود پرسید : اسمی؟ در حالی که خیلی غضبناک وایساده بودم جوابی ندادم . پرسید: اسمی ؟بابا؟ به گذرنامه اشاره کردم . دوباره تکرار کرد که محلی نذاشتمو پاسپورتمو که چند دقیقه ای بود مهر شده بود برداشتمو رد شدم    .... بعضیی های دیگه هم همین رفتارو کردن اولی دومی سومی.... که گویای مغر فندقی مامور محترم به کار افتادو نیششو بست و اخمی کرد و تند تند و بدون اینکه کسیو نگاه کنه فقط گذرنامه ها رو مهر می کرد و میذاشت روی پیشخون آخرین نفری که از گیت رد شد می گفت سرباز اینقدر از رفتار ما عصبانی شده بود که گذرنامه  ها رو جوری پرت می کرد که بعضی هاشون از روی پیشخون سر می خورد می افتاد روی زمین .... از حق هم نگذریم بعضی از کارمندهای اونجا هم آدم های مودبی بودن و رفتار بهتری داشتن .اما از همون دقایق اول ورودمون به عربستان صعودی غربت عجیبی احساس می کردم که تا آخر سفر همراهم بود...

به خاطر خستگی حضرات مسئول ساک هامونو حتی نگاه هم نکردن و بنده حتی به خودم زحمت ندادم کیف دستیمو روی ریل بذارم و بعد از 5 ساعت معطلی از فرودگاه جده بیرون اومدیم...

....................................................................................................
تتمه نوشت:
1-  گوینده خبر خیلی عادی خبر سر میز مذاکره نشستن حضرات با امریکای ها رو اعلام کرد و پشت بندش با سرعت برق و باد اضافه کرد: در حاشیه این نشست!!! چند تن از اعضای تیم مذاکره کننده در مورد..... با هم گفتگو کردند...(5 ثانیه)
برای چندمین بار از این قول رسانه بدم اومد .
نیاد  روزی که مذاکره با امریکا یکی از خبرهای عادی سیما باشه و احتمالا شاهد لبخند برخی هم باشیم.
نیاد روزی که رسانه ملی !!! رسالتشو که بیان حقیقته فراموش کنه و  با ترفندهای رسانه ای از بیان واقعیت تفره بره.
نیاد  روزی که خون شهدای 27 سال مقاومتو زیر چکمه ی انگلیسی های خبیث و امریکایی های جنایتکار  لگد مال ببینیم.
2- هر روز بیشتر دلمان برایت تنگ می شود آقا ، هر روز بیشتر دلمان هوایت را می کند و هر روز بیشتر روزهای آمدنت را در ذهنمان تصور می کنیم...باشد که بیایی.... باشد که زودتر بیایی... 
.....................................................................................................
زیر سایه ی آقا مهدی صاحب الزمان ان شاء الله
یا زهرا( سلام الله علیها)