سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/2/10
1:8 عصر

ضرورت تنوع در حرکات موزون

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم
به اقتضای رشته مان گه گداری اخبار مربوط به صنعت دستمون می رسه اما این چند وقته هرکی مارو دیده از نبودن کار و مناقصه و فلان و فلان گله کرده کارگرا که رفتن مرخصی اجباری و بقیه هم که توی دفتراشون مگس پراندنی می کنن... از هر کدومشون که می پرسی بابا این همه هر روز تیلیویزیون و سایر رسانه ها!!! از تولید و روند رو به رشد صنعت و تجارت کشور حرف می زنن پس چجوری شما بیکارین؟ میگن بابا نمی شه کار کرد با این اوضاع!!!  از ترس این که نکنه یه قرون کم و زیاد بشه و احمدی نژاد بیاد سروقتشون ترجیح میدن کار نکنن!!!

اگه باز هم به اقتضای رشته با این محیط ها و شرکت ها و نحوه کارشان آشنا نبودم شاید کمی بهشان حق میدادم اما در بهترین شرکت های مهندسی و فنی، بهترین کارها همان مونتاژ و دیتیل نقشه های دست چندم چینی هاست که با قیمت های کلان می خرن و از روش با آزمون و خطا می سازن...

 


بنده خدایی می گفت یه شرکت پیمانکاری که یه پروژه ی چندین میلیاردی دستش بود یه مهندس نداشت که بتونه یه مخروط ناقصو برای برش گسترده کنه (یعنی نقشه گستردشو روی کاغذ بیاره تا برشکار بتونه با ورق ببردش)
از این دست پیمانکاری ها و شرکت ها فت و فراوون ریخته و عین ریگ بیابون پول پارو می فرمان
حالا که یه نفر پیدا شده که خودش از مهندسی سرش می شه و نمیذاره پول بیت المال الکی از کیسه مردم به گلوی گشاد این شرکت ها بره همه دادشون در اومده که وامصیبتا دیگر چکار می توان کرد .... کارهای بی کیفیت که ییشتر برای دست گرمی دانشجوهای تازه کار خوبه ... یا محصولاتی که مثلا باید عمر مفید 50 ساله داشته باشه به اندازه 2 تا 3 سال کار می کنه و کلی هزینه علاوه بر تعویض روی دست استفاده کننده هم می ذاره حاصل کار اغلب این شرکت های بعضا پر طمطراقه...
نمونه های عمومیش که خیلی ها باهاش آشنان همین شرکت های تولید کننده ی خودرو هستن ... اگه خط تولید پیکانو می دیدی هر لحظه فکر میکردی که الانه که از بالا بریزه پایین... بقیه هم که خدا رو شکر مونتاژن و تنها کار شرکت به اصطلاح سازنده اینه که سفارشی رنگ خودروتونو بزنه یا مثلا ترمز ای بی اس بزارن یا نه شما هم بسته به جیب مبارک چندین برابر قیمت تمام شده بپردزید و برا ی مدتی خوش باشید که خودرو یی سوار می شوید به هر حال...
البته نباید همه چیز را سیاه دید بعضی از این صنعت مردان هم احتمالا  هدفشان ادخال سرور در قلب مومنین است دستشان درد نکند برنامه گفتگوی خبری شبکه دو هم شده مکانی و مجالی برای تحقق این مهم
بذرپاش را یادتان است با چه جنجالی مدیر سایپا شد؟ در نهایت آرامش اشکال خودور ها را در حد خطی به اندازه ی 1 میلی متر در گوشه شیشه ی عقب ماشین عنوان می فرمود و مدیر عامل ایران خودرو مدعی دومین خودروی ملی میشد
آن شب از بس سرور به قلبمان داخل شده بود که از گوشه چشمان بنده و اخوی گوله گوله اشک سرازیر بود. خدا خیرشان دهد  به فکر مردمن ...

- رئیس جمهورم رئیس جمهورای قدیم حالا با این وضعی که پیش اومده چرخ صنعت ( همان چرخ ماشین های چاپ اسکناس بعضی)چجوری بچرخه....

یه ذره رویا پردازی هم بعضی وقتا بد نیست مثلا فکر کنی دست سوء استفاده چی ها و غیر متخصص ها از صنعت کوتاه شده و امکان کار و فعالیت برای این همه فارغ التحصیل بیکار که هم جونن و هم نیرو و شوق کار دارن و هنوزم وارد زد و بند نشدن ایجاد شده...
اووووووووووووه !!! شتر در خواب بیند پنبه دانه.........

- رئیس جمهورم رئیس جمهورای قدیم حداقل چند جور حرکات موزون بلد بودن که هر بار بنا به شرایط و بسته به نوع ساز صنعت مردان برقصن آخه با یه مدل حرکات موزون که کار مملکت پیش نمیره

...............................
تتمه نوشت: این پست یه ذره شبیه آش شله قلمکار شد ...

..................................
اللهم عجل لولیک الفرج


87/2/2
6:50 عصر

غیرت های زمانمند

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم
1- سکانس اول: بعد از ظهر یک روز آفتابی میدان تجریش
مردی به همراه همسرش! دست در دست یکدیگر در امتداد افق خیابان را متر می کنند... زن ظاهری بسیار زننده دارد و لباس هایی ناجور به تن دارد .مرد هم از افتخار مجهول المنشائی به خود می بالد و با گردنی افراشته طی طریق کی نماید....
گشت ارشاد سردار احمدی مقدم هم کمی آنطرف تر سرش گرم است.
2- سکانس دوم: مرد و زن کنار خیایبان ولیعصر ایستاده اند تا سوار تاکسی شوند.

 گشت ارشاد که وضعیت را می بیند نزدیک شده و خانم را سوار می کند. مرد حیران از اتفاقی که افتاده با تاخیری چند ثانیه ای خودش را جمع و جور می کند و با سرعت باد شروع به دنبال کردن اتومبیل گشت که حالا کمی هم دورتر شده می کند. و مدام فرید می زند: « زنمه ، زنمه »

3- سکانس سوم: ماشین گشت می ایستد.

 مرد خودش را به اتومبیل گشت می رساند و با عصبانیت تمام هرچه زور دارد جمع می کند و مامور پلیس را هل میدهد و هر چه می تواند از ادبش خرج می کند تا نشان دهد که چه مرد غیرت مندیست...
مامور پلیس به مرد توضیح میدهد که باید به کجا دنبال زنش برودو دوباره به حرکتشان ادامه می دهند...
ما تا همین جای جریان را دیدیم آن هم به لطف لگنی که سوار بودیم و با سرعت لاک پشت حرکت می نمود ولی با همان سرعت هم بالاخره از آنجا گذشتیم..
4- سکان چهارم: داخل می نی بوس: 

انگار آتیش آدمای داخل می نیبوسی که سواریم از مرد و زن ماجرا تندتراست. هر کس چیزی می گوید.
« واه پدر...ها، زن و شوهر بودن»،« به زن و شوهرام رحم نمی کنن»

«به کسی چه مربوط شوهرشه دوست داره زنش اونجوری باشه»،«این که دیگه شوهر داشت چرا بهش گیر دادن؟»

«به اونا چه زن مردمو به چه حقی با خودشون  میبرن؟»،«چه اطمینانی به خود همین گشتا هست؟....»
همه ی این داد و فالهای آقای شوهر و حامیان حقوق زن و شوهر مذکور حاضر در می نی بوس حکایت از یک چیز داشت... وآن غیرتیست که اندکی دیر ورقلمبیده است ....
پیوند زناشویی در ایران و در دین اسلام  عاملی برای پشتیبانی و حفاظت از عفت و شخصیت زنان است . یکی ازمهمترین وظایف مردان در نقش شوهر هم همین حمایت و دفاع از شان زن عنوان گردیده است.

با این اوصاف چطور مردی که همسرش را به اختیار خودش در اختیار همه مردان کوچه و خیابان می گذارد میتوان شوهر نامید و از آن انتظارات یک همسر را داشت

مردانی که از زنانشان می  خواهند تا برای حفظ آبرویشان!!! از پوشش های زننده و دون شان استفاده کنند تا جناب شوهر بین مردم و رفقا و همکاران سربلند باشد و بتواند بگوید این زنم است.چگونه می توانند ستونی محکم برای یک زندگی چندین ساله باشد تا در آن فرزندانی سالم شکل بگیرند و شکوفا شوند

زنانی که حد و شانشان در خانواده در حد یک مانکن و دوست دختر پایین آمده تا چه حد می توانند وظایفی چون همسرداری و مادری و ... را به درستی انجام دهند؟
چگونه است که غیرت برخی از این مردان وقتی زنانشان را مانند عروسک خیمه شب بازی به خیابان ها می آورند و  در معزض نمایش عمومی می گذارند گل نمی کند؟ وقتی در جشن ها و مهمانیهایشان زنانشان را نیمه عریان به همه می نمایانند ، یا عکس های خصوصی از عروسی ها و مهمانی هایشان را در همه جا به راحتی میبینی این دلقک های سیرک را زن خود نمی دانند و خود را شوهر آنها .

ولی به محض آنکه کسی یا ارگانی می خواهد عروسک بی غیرتیشان را از دم دست مردم کوچه و بازار جمع کنند تازه یادشان می آید باید غیرتی هم داشته باشند؟ این چه غیرتیست که هر وقت بخواهد می گیرد و هر وقت هم بخواهد ول می کند....
حقیقتا چطور شد که مردانی که آوازه ی غیرت و مردانگیشان همه ی جهان را خیره کرده بود فرزندنی اینچنین را به یادگار گذاشتند؟ آیا این موج غیرت زدایی و بی مسئولیتی که برخی مردان (که اغلب جوان هم هستند) بدان دچار شده اند نشانگر حرکت خزنده سیاست های دشمنان دین و انسانیت نیست تا بدین طریق جامعه ر ا به سمتی ببیرند تا در آن فساد و فحشا بدون مقاومت، خانواده ها را از بین ببرد و این مهمترین نهاد اجتماعی را از درون بی هویت کند. چنانچه چنین سیاستی موفق شود و به اهدافش که همان بی غیرتی مردان نسبت به نوامیسشان است، برسد، دور نخواهد بود روزی که مردان سرزمین ما نیز مانند مردم عراق و افغانستان باید هر روز شاهد تجاوز به حیثیت و نوامیسشان باشند و کاری هم از دستشان بر نیاید جز تماشا...

 حاشا به غیرت چنین مردانی
.........................................
تتمه نوشت: این ماجرا را والده مان نقل فرمودند و بنده تنها به سبک خود البته باحفظ اصل مطلب نقل نموده و تحلیل خود را بدان افزوده ام...

اللهم عجل لولیک الفرج


87/1/27
6:9 عصر

حالا دستت اومد ؟

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم
حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) : هیچ صدقه ای نزد خداوند محبوب تر از حقگویی نیست.

1- خیلی وقت ها منتظریم تا موقعیتی پیش آید و کاری بکنیم کارستان
تا هم خودمان و هم خلق الله بفهمندما ایمانمان چقدر قوت دارد .به ذهنیت هایمان خارج از عالم هپورت عینیت ببخشیم. جنگی ، لبنانی ، جشن نیکوکاری ای, اردوی جهادی ای چیزی تا بتازانیم و ایمانمان را به آزمون بگذاریم.
غافل از اینکه کارزار محک ایمان و عقیده ی ما همین جاست و هر روز تجربه اش می کنیم . و او آزمونمان می کند.
2-نه به جایی رفتم و نه تلاشی کردم نه حتی برایش برنامه ای داشتم ... خودش با پای خودش به سراغم آمد. منازعه ی حق و باطل ... ظلمی در قالبی زیبا بر مظلومی بی دست و پا که هر جمله اش را در 10 دقیقه و با مشقت تمام می کرد.

بسیار با خود طی کرده بودم که حق را بگویم و هر حقی هم نگویم... از ظالم نترسم و چنین و چنان ... اما وقتی امد اولش بادی به گلو انداختم و آماده ی دفاع از ان مظلوم...

3-  غیر از من افراد دیگری هم بودند با همین ادعا... اولش همه آماده می نمودیم... هر چه می خواهد بشود بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ما تا تهش ایستاده ایم تا حقت را بگیریم... مگر ما اجازه می دهیم که این باز به تو ظلم کنند؟

وای بر ما اگر این بار کوتاه بیاییم...

4- تلفن ها شروع شد از طرف به ظاهر ظالم : ....
نمی شنیدم  آنها که آن سوی سیم تلفن گلویشان را می دریدند چه می گفتند... تنها می دانستم که منافعشان به خطر افتاده و پهنای سوء استفاده شان کم شده...
این سوی سیم  هم طرف مجری عدالت یک کلمه حرف می زدو به اندازه ی چند دقیقه ای می شنیدند گویی تازه قرار است بررسی شود که چه کسی ظالم است و چه کسی مظلوم...تا یک جمله اش کامل شود یادش رفته بود که اصلا موضوع چه بود و راجع به

چه صحبت می کرده.
کار به تلفن تمام نشد ظالم محترم آنقدر در ظلمش جری بود و برایش عادی شده بود که ابدا ادعای ظلم را نمی پذیرفت...

5- آن طرفی را که  به هر حال ظالم ظلمی کرده بود و وضعش معلوم  فهمشمشکل نبود... آنچه برای همیشه اندوهی عمیق در جانم کاشت اطرافیان مظلوم بود.
لحن کلامی که لحظه به لحظه از صلابتش کاسته می شد و به تملق و چاپلوسیش افزوده.
آهسته آهسته شک در وجودشان رخنه کرد و در کلامشان پیدا گشت
و بعد هم مذاکره را بهترین راه تشخیص دادند و گفتند سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند و تا گفتگو می شود کرد چرا به زور متوسل شویم.
و بعد هم بدنبال اشتراکاتشان با ظالم در گذشته و حال گشتند تا در آینده بیشترش کنند.
می توانستم تصور کنم که اگر مظلوم قادر به صحیح فکر کردن و درست تحلیل کردن بود چه حالی پیدا می کرد وقتی صحنه را می دید.
6- بادی که به غبقب انداخته بودم اذیتم می نمود فلذا نفسی تازه کردم .
یاد چند ساعتی که با ظالم  راجع به رفتارش با مظلوم و احقاق حقش! صحبت کرده بودم می افتادم و ان توجیهات را در کنار این همه دروغ و رنگ و دقل می گذاشتم هم خنده ام می گرفت و هم بغض  ... خنده ای بر حماقت خودم که هنوز مرز دروغ و

راست جلوی چشمانم تار است وغصه و اندوه  برای آن اعتمادی که به درازی گوش های  صاحب انکرالاصوات  به ظلم و بانیانش کردم.
7- تا به خودم آمدم نگفتنی ها را گفته بودم بعضی با چشمان گرد ، برخی با شوق و برخی هم با نفرت نگاهم می کردند. پاسخ هایشان به حرف هایم صداقت را بی آبرو می کرد که ترجیح می دادم نباشم و بی آبرو شدن آبرو ر نبینم...
8-از ترس  فشارم نیافتاد گریه هم نکردم اما ... گفتن هر کلمه ای مانند فرستادن آپولو به هوا برایم سخت بود.... این را بگویم آن را نگویم نکند آنها هم راست می گویند. بگذار بیشتر تحقیق!!! کنم نکند بهشان بر بخورد...
دیلوگ های پایانی طرفداران مظلوم که نه، پیروان باد:
 ما که با هم جنگ نداریم همه مان مسلمانیم...
نه صبر کنید هنوز یکی حرفش را نزده : حالا دست اومد چند مرده حلاجی؟
.......................................................
تتمه نوشت: - حسب اطلاع :ما دنبال پیدا کردن تدابیری برای زیاد کردن تعداد بازدید کننده های وبلاگ نیستیم. وظیفه و هدفمان هم هیچ وقت این نبوده و نیست.

- به جای واژگان ظالم و مظلوم بدیلی نیافتم تا  اندکی از مستقیم بودن کلام بدزدم. شرمنده سانسور چی های محترم...
الهم عجل لولیک الفرج


87/1/20
7:29 عصر

شرمنده ی شرمندگی

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم

 راه شهدا یکی است و آن راه حق است و حقیقت.چه تفاوت میان عنوان ها و نام ها که اصل یکی است و باقی فروعات .

حرف یکی است چه از زبان همت ، چه با نام آوینی چه...

 خواسته ی آوینی ها و صیاد ها را بی واسطه از زبان خودشان بخوانید:
اگر ما می خواهیم رزمنده باشیم، اگر ما می خواهیم فرمانده باشیم، اگر ما ما خواهیم پاسدار باشیم، باید راهی را که شهدای ما رفتند، این راه را ادامه دهیم. یکی از شاخص(های) مهم راهی که این بچه ها رفتند، راه معنویت، راه دلدادگی به خدا، معامله کردن با خدا بود. این یک راه روشن (است) ما چه می گوییم؟ ما می خواهیم راه شهدا را ادامه بدهیم. راه شهدا چیست؟ راه شهدا کجاست؟ دنبال چه داریم می کردیم؟ فانوس برداشته ایم توی یک بیابانی دنبال چه داریم می گردیم؟ روشنِ روشن است. شهدا از ما چه می خواهند؟ من چی هستم؟ کی هستم؟ دارم چه کار می کنم؟ نسبت به وظائف و مسئولیتم چه کاره ام؟...

                                                                                     سردار شهید  حاج احمد کاظمی
.....................................
تتمه نوشت: و ما که همچنان شعارمان این است: شهدا شرمنده ایم. شاید هم دیگر باید بگوییم: شهدا از شرمندگیمان شرمنده ایم.
اللهم عجل لولیک الفرج


87/1/14
10:19 عصر

کدام انقلاب به این روستا آمده است؟

نوشته سین شین

کدام انقلاب به این روستا آمده است؟
از سال پیامبر اعظم تا نو آوری و شکوفایی

 

بسم الله
سلام علیکم
سفری چند روزه و بدون برنامه ریزی قبلی به روستای محل زندگی پدربزرگ ها و اجدادم پیش آمد که در عین حال که برکاتی  داشت ناگواری هایی هم به همراه داشت ...یک خانه  قدیمی در نهرمیان
روستایی در 35 کیلومتری مرکز استان کنار جاده ی اصلی با قدمتی 1000 ساله. شاید برای خانم ها و آقایانی که بنده را نمی شناسند این اشتباه پیش آمده باشد که لابد قصد دارم بگویم انقلاب برای روستاییان این روستا نفعی نداشته و اوضاعشان بدتر  شده ...توصیه می کنم صبر پیشه کنید و تا آخر نوشته ی حقیر را نخوانده اید قضاوت نفرمایید.
چنانچه بر این عقیده باشیم که انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام عزیز، خمینی کبیر(ره) آن بزرگ مرد نستوه،
   انقلابی همه جانبه و نه تنها برای همه ی ایرانیان که برای همه جهانیان است .به راحتی نمی توانیم از این مسائلی که در ادامه خواهم گفت بگذریم
روستایی که چندین شهید را تقدیم انقلاب کرده  و چند جانباز و آزاده درآن زندگی می کنند گرفتار مشکلات عدیده ای این چنین است.
زمین های کشاورزی روز به روز بایر تر می شوند آن هم اگر صاحبانشان آنها را به غریبه ها نفروخته باشند و به شهر مهاجرت نکرده باشند.
آمار خوش نشین های روستا هر روز بیشتر می شود وشغل کشاورزی و دامدداری را رها کرده و به شغل شریف قاچاق روی می آورند. گروه هایی که در ملا عام و در کنار منازل مسکونی قمار می کنند. نسبت معتادین به مواد افیونی به حدی در این روستا و روستاهای اطراف زیاد است که مجبور شده اند کلاس ترک اعتیاد در روستا بر پا کنند (نوش دارو بعد مرگ سهراب). در بین معتادین برادر شهید ، جانباز جنگ، آزاده ی که 8 سال دراسارت بوده هم به چشم می خورد. ساختمان هایی که با پول فروش مواد مخدر بالا می روند و در این بین حجاب زنان و مسائل آنان جزء مسائل حاشیه ای است.
برای آنان انقلاب اسلامی منافعی مثل آب لوله کشی و گاز و برق و تلفن داشته است. اما آیا انقلابی که به رهبری امام شد همه اش همین قدر است؟ آیا حق این مردم از این انقلاب همین قدر است؟

برای آقایانی که بودجه ی بیت المال دستشان است چقدر سخت است که  رودخانه ی ای روستا را که آب کشاورزی چند روستای دیگر را هم تامین می کند پاک سازی کنند. از زمانی که بنده یادم می آید آب فاضلاب  حمام عمومی این روستا وارد رودخانه می شده است و هنوز هم اینچنین است.فضولات حیوانی که در کنار رودخانه و خانه های روستا تل می شود . و مشکلات بهداشتی که بیداد می کند. آمار سرطانی ها بیماری های تنفسی و انواع و اقسام بیماری ها شاهدی بر وضعیت وخیم بهداشتی در این روستاهاست
آب و گاز و تلفن آمده ولی فرهنگ این مردم روز به روز نزول میکند و جهل و بی خبری هر روز درشان بشتر. فکر نمی کنم این برای متولیان حوزه ی علمیه و مبلغان دینی موجب افتخار باشد که  بدانند در این روستا با جمعیتی 1200 نفری که به صورت قلعه ای دور هم جمع شده اند  3 مسجد وجود دارد که هر کس بر اساس طایفه اش به مسجد مخصوص آن طایفه می رود. باز بر اساس طایفه اش در یک عزاداری  و هیات مخصوص شرکت می کند. به هنگام اذان هر 3 مسجد اذان می دهند که به حدی اوضاع را نابسامان میکند که نمی دانی بالاخره این اذان است یا مارش جنگ..هیات های مذهبی که اگر بزرگان ده نباشند در هنگام مراسم، روی هم چاقو می کشند.(بنده خود شاهد یک نمونه از این جنگ های هیاتی بوده ام)
باز هم برای مدعیان دین و دفاع از دین نباید مایه ی فخر باشد اگر بدانند که  غیبت و تهمت و دزدی و قاچاق از اعمال عادی این منطقه است. البته در این بین خانواده ای شریفی هم هستند که مجبورند در این محیط فاسد و نا امن زندگی کنند و صدایشان هم به گوش کسی نمی رسد.

سال پیامبر اعظم(صلوات الله و سلامه علیه) آمد و (برای برخی هم)رفت ولی کسی به این فرموده ی حضرت توجه نکرد که یکی از محل های نگرانی شان را روستاییان جاهل عنوان فرمودند. و آقایان دست اندر کاران در ساختن مدرسه برای روستاییان  دست دست می کنند. انتخابات سالم را به رخ همه می کشند و می بینیم که نماینده 3 دوره ی مجلس این روستا و منطقه پیرامونی اش از سادگی و نا آگاهی روستاییان سوء استفاده کرده و برای هر رای 20000 تومان می پرداخته است. آن دیگری برای تبلیغ روی کوه نامش را کنده کاری فرموده تا نماد افتخاری باشد برای ما لابد...
سال اتحاد ملی و انسجام اسلامی آمد و (برای برخی هم) رفت ولی یک روحانی به این روستا نیامده که مشکلات قومی و کهنه  روستاییان را حل کند و مساجد تفرقه و چند دستگیشان را از بین ببرد.
انقلابی که امام و پیروانش کردند برای اینها هنوز نیامده امامی که که دلیل مشکلات اخلاقی و دینی مردم را نبود آخوند خوب در ان منطقه میداند. در این روستا و روستاهای اطراف هم مردم تا خودشان تماس نگیرند و از روحانی دعوت نکنند کسی نمی آید. بعضیشان هم که امده اند یا نمانده اند یا متاسفانه مثل بقیه شده اند و ....
همان طور که عرض کردم مسائل بیسوادی زنان و فساد و حتی قاچاق مواد مخدر توسط زنان که دیگر جزء مسایل حاشیه ای است.
قصدم سیاه نمایی نبوده و نیست و این ها همگی بخشی از حقیقتی است که مردم این روستاها با آن دست به گریبانند.

سال نو اوری هم امده و امیدورام مسئولان این نواحی (که همگی خود را پیرو راستین خط امام و رهبری می دانند) باز هم چون گذشته تفسیر خودشان را جایگزین فرمایشات مقام معظم رهبری نکنند و حقوق مردمان ساده این روستا و چندین روستای مشابه، پیش از این پایمال ابتکارات و نو اوری های انها نشود.

..............................
تتمه نوشت: مسلمان بودن و ماندن چقدر سخت است.
اللهم عجل لولیک الفرج


   1   2      >