سفارش تبلیغ
صبا ویژن

86/10/20
7:15 عصر

دوباره یادمان افتاد که محرم است...

نوشته سین شین

 

نمایش تصویر در وضیعت عادی

 

....................................

ما همچنان درگیر کنکور تحمیلی هستیم و حالا که 20 روز هم عقب افتاده ....

ما همچنان ملتمس دعاییم اگه این چند روزه ما کنکوریار رو هم دعا کنید جای دوری نمیره ....

 

 


86/7/20
6:46 عصر

رفت تا اطلاع ثانوی

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم

بدینوسیله به کلیه بلاگرهای محترم و محترمه ، کلیه ی وبگردان صاحب وقت و عموم ملت مسلمان کی برد به دست ایران می رساند.....
این بنده ی کمترین به علت اشتغال به شغل شریف پشت کنکوری بودن تا اطلاع ثانوی از به روز نمودن این وبلاگ معذور است.

همین .....
.............................................
تتمه نوشت: واسه ما دعا کنید بلکم توی راهی که در پیشه شرمنده اش نباشیم . به دلایلی فکر می کنم این یک آزمون و اتمام حجته .... پس اگه یه دفعه اتصالی کردو سیمتون وصل شد ما اهالی پشت کنکوری صاحب ایدئولوژی را از دعای خیر فراموش نفرمایید.
اللهم عجل لولیک الفرج
..............................................
زیر سایه ی آقا ان شاء الله
یا زهرا(سلام الله علیها)


86/7/8
7:23 عصر

به نام دفاع مقدس به کام ....

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم

به نظر شما آدم بالاخره چی براش مهمه یا چیو قبول داره؟
توی مسیری که از مثلا دانشگاه بر می گشتم یه بنر mدر n زده بودن که روش نوشته بود:
اگر ایستادگی نمی یکردیم چه می شد؟
البته قبل از هر حرفی بگم که بنر مذکور شاید به نسبت بقیه بنرای رنگ و وارنگی که تو شهر زدن بیشترین کار فکری !!! روش شده بود. الحمدلله آنقدر خزانه مملکت پر پوله که اوناییشو که سرریز می کنه برای اینکه دور نریزن (و اسراف نشه خدای نکرده) می کنن بنر و تابلوی تبلیغاتی بازیافت زباله و ... .حالا هم که بهونه بریزو بپاش آقایون هفته دفاع مقدسه .

بنرای رنگ و ارنگ که حتی کوچکترین اصول طراحی توش رعایت نشده و برای مخاطب هیچ پیامی نداره به در و دیوار آویزون می کنن و اسمش میذارن کار فرهنگی.خلاصه نوشته بود اگه ایستادگی نمی کردیم چی می شد؟ راستش جدای از مفهوم کلی نوشته و فضاش اولین عکس العملم این بود که خوب هیچی...چی می شد؟ هیچی
ببینید خیلی واضح اینکه ما یا نمی خوایم راجع به جنگ تبلیغات بکنیم و مجبورمون کردن .شایدم ظاهر سازی می کنیم.. یا اینکه می خوایم برای ارزش های جبهه و شهادت کاری کنیم، اما بلد نیستیم. بازم اگه یه ذره دقیق تر بشیم هر دوش یکیه!! یعنی اگه کسی که می خواد کار تبلیغاتی برای جنگ بکنه واقعا به دفاع مقدس ایمان داشته باشه یه کار دست و پا شکسته که از هیچ لحاظ نمره بیشتر از 10 نمیاره رو در معرض دید نمی ذاره و اگه هم اصول تبلیغ و بلد نیست، می ره یاد می گیره. اما کسی که حالا به هر جهت توی کارای دیگش این کارم به پستش خورده، در عرض 20 دقیقه (با سند عرض می کنم) یه بنر می زنه زیرشم می نویسه: هفته ی دفاع مقدس مبارک باد نقطه. یا یه پلاک میزاره گوشه ی تلویزیون . یا مثلا خیلی بخواد کار کنه یه نماهنگ! میسازه راجع به یه شهیدی، بیشتر از اینکه از خود شهید اطلاعات بده هی زنشو نشون میده(منظور نقش حانم شهید که همش در حال مناجاته)که سرشو گرفته رو به آسمون( و احتمالا بچشم اون ور داره دستشو می کنه تو پریز برق).

خوب حالا اگه تو هم (که فرض کنیم خیلی جهادی هستی و عاشق جبهه و شهادت) یه بنر گنده میدیدی که پشت کلی تابلو راهنمایی رانندگیه و پس زمینه شم یه دیواره که از فرط آلودگی هوا به ذغال شبیه تره و همین طور به طرز نامرتبی هم نصب شده  و روش نوشته اگه ایستادگی نمی کردیم چی میشد بدون حاشیه نمیگفتی هیچی؟

می خوام بگم بابا جون شما باید ببینی واسه کی داری کار می کنی برای اونایی که خودشون این کاره ان که اصلا بهت می خندند .اگر برای مثلا جوونترا که جنگو درک نکردن این کارو می کنی خوب باید بدونی که اینا چجویرن چه چیزایی براشون جذابیت و اهمیت داره (البته تا جاییکه خودتم ذوب نشی) .مطمئنا جوونی که مثلا توی فلان تبلیغ مدل موی یه هنر پیشه رو می بینه تا شب خودشو می کنه مثل اون پس عوامل تبلیغاتی خیلی روش تاثیر گذاره و با یه کار نصفه نیمه غیر تخصصی نمی شه توی این وانفسا جذب ارزش های بزرگی مثل ایثارو شهداتش کرد.

پلاک بالای تلویزیون بیشتر ارزشهارو انتقال میده  یا بیان سیره ی شهدا؟ چند بار شده که حضرات صدا سیما یا اونایی که کار فرهنگی می کنن بیان وصیت نامه ی شهدارو بررسی کنن و ازش استفاده کنن؟یا چند بار رفتن سراغ فرمانده های جنگی که هنوزم زنده اند اما کسی سراغشون نمی ره ؟؟؟

یادمه با وجود اینکه دوران جنگو توی یه پایگاه نظامی گذروندم، ولی اولین بار یکه جدی به شهدا و کاری که کردن فکر کردم زمانی بود که فیلمی که آقا سید مرتضی آوینی از تفحص گرفته بود از تلویزیون پخش شد. توی خونه تنها بودم و بدون هیچ گونه مزاحمت فکری یه اتصال خیلی عمیق بین خودم و آرمان های جنگ احساس کردم به اینکه چقدر این ارتباط واقعی یا تخیلی بود کاری ندارم ولی از اونموقع بود که جنگ معنای دیگه ای برام پیدا کرد.   به همین سادگی ... چرا ساده ؟چون قالبش همین برنامه های تلویزیون بود.  خیلی هم سخت بود چرا ؟ چون سازنده ی اون برنامه تو کارش عاشق، صادق و مخلص بود. چیزی که الان اگه نگیم نیست ولی خیلی کمه .به همین دلیل هم هست که با کلی هزینه کردن هم باز هیچی عایدمون نمی شه. پلاک میشه یه وسیله زینتی واسه یه عده بچه قرتی که مداشونو از ماهواه می گیرنو و شبیه اون زمونا لباس پوشیدن میشه یه مد که بعد دو روزم دمده میشه....
اما یه درد دل دیگه:
به هیچی هم اگه کاری نداشته باشی نمی تونی بگی من می تونم از اشک اون جانباز اعصاب و روان که از غصه ی اینکه نمی تونه بره خونه و پیش خانواده اش باشه ازاینکه سالی به دوازده ما یه نفر از در آسایشگاه تو نمیآد بگه تو هشت سال وایسادی موندی حالا که دیگه کارتو انجام دادی حالت چطوره چکار می کنی ...

به هیچی هم اگه کاری نداشته باشی نمی تونی به اون جانباز شیمیایی فکر نکنی که پول پیش خونه نداره بده یا همسر شهیدی که از نگاه های بی ریشه مردای هیز و چشم چرون نمی تونه از خونه بیرون بیاد.
نمی تونی
 اگه بگی می تونم و اصلا به من چه منم می گم یا داری دروغ می گی و توی دلت چیز دیگه است یا  به دلت قفل زدی و با یه مجسمه سنگی هیچ فرقی نداری...پس اقاجون یا کار نکن یا اگه هم واقعا دغدغه داری برو کار یاد بگیر بعد بیا شروع کن....
....................................................
تتمه نوشت:
 - شرمنده طولانی شد چکار کنیم که بعضی حرفها بسیار در دلمان قلمبه گردیده ...
 - شب قدر
..................................................
زیر سایه ی آقا
یا زهرا(سلام الله علیها)

 


86/6/28
10:55 عصر

فقط برای عمل کردن ...

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم

هر یک از شما باید کاری کند که به محبت ما نزدیک شود.     
                                       - آقا صاحب الزمان (روحی فداه) -

 

به نظرت تا چند وقت دیگه لازم نیست حرفی بزنیم؟؟؟

.............................................
تتمه نوشت: بدون رو دربایستی واسه ما دعا کنید . دعای مخصوص. لازم نیست فلفل داشته باشه همون ساده بیشتر درگیره .

 از هر گونه پیشنهاد جهت بهینه شدن روابط با حسابرس روز جزا استقبال می شود...ان شاء الله از حجالتت در بیایم.
.............................................
زیر سایه ی آقا صاحب الزمان
یا زهرا( سلام الله علیها)


86/6/23
8:37 صبح

تب 40.000112 درجه سلسیوس

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم
اگه بخواهم یک راست بروم سر اصل مطلب باید عرض کنم: آقا جون کاری کنید از قافله جا نمونید. تو ولایت ما (همون پشت کوه ، دست چپو عرض می کنم ) حرف مردم خیلی مهم است . خیلی ها همیشه کاری میکنند که توی مردم سربلند باشند. سرشونو بالا بگیرند و با سینه ی ستبر تو در و همسایه با افتخار راه برن.جماعت لرها که بنده هم افتخار هم قومیتی(!) با ایشان نصیبم شده در شرایط بالا می فرمایند: انگار فتح کورکوره کرده(با تلفظ لری) که به این معنیست که گویی فرد مذکور با چشمان بسته فتوحاتی انجام داده که چنین قیافه گرفته است...
بگذریم از بحث دور افتادیم .عرض کردم که عده ی زیادی از افراد هستند که اگر درست نگاه کنی می بینی برای مردم زندگی می کنند و  تنها برای اینکه بین مردم مقامو منزلتی داشته باشند فعالیت می کنند. فهمش ساده است اما برای فهم بیشتر مثالی می زنم که دست بر قضا خود نیز به آن دچارم... آن زمان که ما برای کنکور کارشناسی درس می خواندیم همه دنبال به دست آوردن لیسانس بودند و فرد مزین به مدرک محجوره ی لیسانس از شان اجتماعی بالایی تو درو همساده برخوردار بود . ما هم سرمان را انداختیم پایین و در رشته ای درس خواندیم و با مصائب فراوان موفق به اخذ مدرک لیسانس شدیم.هنوز از خوشحالی اتمام دوره لیسانس دلمان قنج نرفته بود که خبر آوردند که چه نشسته ایی که دختر خاله و پسر دایی و فلانی و بهمانی درصدد صعود به مدارج عالیه تری هستند ..دیگر لیسانس برای لای جرز دیوار می خورد (تازه یکی پیغام داد لیسانست را لای جرز دیوار ما نگذاری که دیگر جا ندارد) و بگذار در کوزه آبش را بخور و ازاین قبیل افاضات ... ما هم که در همان دوره ی لیسانس تصمیم گرفته بودیم که دیگر در محلی به نام دانشگاه پیدایمان نشود و وقت خود را به جای آنکه در مترو و تاکسی یا بین کلاسها و ... تلف نماییم ، صرف مطالعه و تحقیق! کنیم اصرار می کردیم که الا و لله ما فوق لیسانس نمی خواهیم و نمی خوانیم... خلاصه از  سایرین اصرار و از ما انکار تا اینکه بعد گذشت مدتی متوجه تغییر نگاه همان سایرین شدیم ... گروهی از دوستان و فامیل که به هر ترفندی وارد دوره ی متشخصه ی لیسانس شده بودند طبق مثال بالا طوری رفتار می کردند که گویی فتح کورکوره نموده بودند حتی گروهی که تازه برای شرکت در کلاس های امادگی فوق لیسانس شرکت جسته بودند نیز خود را برای انواع عشوه آمدن ها و کلاس گذاشتن ها برحق می دیدند و امثال بنده را که اعتقادی به این نوع وقت کشی ها نداشتیم مورد نامهری قرار می دادند( حالا همه گریه کنیییییییییییییییییید) . خوب واضح است برای افرادی که آدم بودن را در مدرک دانشگاهی ( دقت کنید مدرک دانشگاهی نه حتی حوزوی و غیره) می دانند از این بهتر هم انتظار نمی رود. خلاصه دردسرتان ندهم دیدیم که کم کم داریم چایی دستمان می گیریمو جلوی فوق لیسانسی ها می گذاریم و کم کم مجبورمان می کنند به خاطر دو سال کمتر درس خواندن !!!(همان نخواندن) جلوی جماعت فوق لیسانسیه خم و راست شویم.گفتیم دندمان نرم حرف مردم مهمتر است چی فکر کرده اید ما اراده کنیم ... ما گردنمان از مو نازک تر است هرچه جبر جامعه بگوید که هیچ پسرخاله و دختر عمه و بقال سر کوچه هم بگویند درست است ما همان کار را می کنیم.فردا هم کلاس امادگی دکتری می آید ما هم می رویم دکتری می گیریم پس فردا هم برای ایرانی ها کلاس فوق دکتری می گذارند ما هم باز سرمان را نی اندازیم پایین تر پشت سر همه می رویم فوق دکتری می گیریم و همین طور الی آخر...و اینگونه زندگی شیرین می شود و می توانی خودت و اطرافیانت را سرافراز نگه داری(البته برای مدتی محدود چون چند سال بعد چیز جدیدتری می آید و مردم ان را از تو می خواهند) و همه تو را با عناوین شکیله ی خانم دکتر یا خانم دکتر مهندس و غیره می خوانند و تو هم اگر به روی خودت نیاوری که این دانشگاهی که رفتی و مدرکی که گرفتی بیرونش مردم را کشته و درونش خودت را و باز اگر به روی مبارک (که مثال سنگ پا هم زیباست)نیاوری که چقدر از رشته ای که خوانده ای استفاده کرده ای و یا چقدر چیز یاد گرفته ای می توانی نیشت را تا بنا گوش باز نموده و با تعریفو تمجید مردم در دلت قند آب شود.و این بود قصه ی امشب ما کلاغه هم رفته  کلاس فوق لیسانس دیر به خونه اش می رسه به مامانش بگید نگران نباشه...
......................................................................................................
تتمه نوشت: مغزمانیا در حالت تیلیتیدنیا . تا موقع نامعلوماتیانیا دستمانیا از سرخومانهامینا ورداشتنی هام.کریستوفرا کالکوراتیانیما الپاروستمینا چقدر چرتوپرتینا گفتیمانا گویی تب کردیما تب فوق لیسانسیمانا


   1   2      >