سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/8/14
8:43 عصر

امتحان های سخت من

نوشته سین شین

بسم الله

سلام علیکم

قانون جذب می گوید به هر چه بیاندیشی به سوی تو
جذب میشود

نمی دانم چقدر درست میگوید اما عقل محاسبه گر هم
می گوید درصورت احتمال باید آن را جدی گرفت

در نتیجه نمی شود به هر چیزی اندیشید مگرآنکه به
آن دچار شویم

و اثرات آن را درک کنیم

از جمله این موضوعات مورد اندیشه زندگی آینده
است

یادم هست که زمانی نمیدانم چه شده بود که درجوزدگی
از خدا خواستم تا یک پله ایمانم را ترقی دهد وکلی هم گریستم و امام زمان را واسطه
کردم تا این امر محقق شود

خدا بیامرزد امواتتان را آخر کسی نبود به ما
بگوید که هر چیزی جنبه می خواهد

از آن روز یواش یواش اثرات این دعا را در زندگی
می بینم

امتحاناتی که هر روز سخت تر می شوند و من در
برابر خیلی هاشان فقط حیرانم

به وضوح برایم صحنه های امتحان و ششناخت خود
چیده میشود و به روشنی خودم به خودم نمایش داده می شوم

اینجا که ادعا میکردی پایش می ایستی فقط حرف بود

اینجا که گفتی فقط معیار و ملاک حرف و دستور خدا
نتوانستی منیت نفسانیاتت را کنترل کنی

سخت است سخت

و اکنون آزمونی دیگر

یادم می اید روایات و احادیثی که من گویی تنها
حمال آنهایم و به موقع فراموششان می کنم

برای هر موردی در زندگی آیه ای روایتی و رهنمودی
جلویم می آید و حجت برایم تمام میشود

اما جدال ایمان ضعیف و رنجور من با شیطان تازه
شروع می شود

سهمی از زندگی ات حق مستضعفین است

گذشتن ازحق خود

خودت را کنار بگذاری تا دیگری جلو بیافتد

از خودت چیزی نداری و تا او نخواهد نفسی هم نمی آید و برود

و ...

همه و همه صحنه ی امتحان من است و من هر روز به
خواسته ی خودم و حاجتم که اینگونه روا شده
است می اندیشم

قانون جذب می گوید هر چیزی به آن بیاندیشی به
سویت می آید

هر چیزی یعنی ایمان و معنویت و اخلاص و صداقت و
... هم هم

پس باید اندیشید به اینها تا بیایند و تو را از
مهلکه نجات دهند و تو درک کنی خنکای نسیم آرامش عبد بودن را


88/6/13
1:4 عصر

باور کنیم رهبر است

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم

دیگر حاشیه نخواهم رفت ....

این بیانات رهبری  که در ادامه  آمده خیلی مهم است

صحبت های رهبری است بعد از اعترافات کوتوله تئوریسین اصلاح طلب های ضد انقلاب که خیلی بهش مفتخر بودند

بخوانیم چندین بار

خیلی راه گشاست......

 

بسم‏اللَّه‌‏الرّحمن‏الرّحیم‏

اولاً خیلى خوشامدید برادران و خواهران عزیز! و این جلسه‏ى نمادین را با حضور خودتان رونق بخشیدید و ما را به حضور مجموعه‏ى دانشمندان و علمائى از دانشگاه‏هاى کشور در این حسینیه مفتخر کردید.
 این جلسه همان طور که عرض کردیم - سالهاى قبل هم عرض کردم - در حقیقت جلسه‏اى است نمادین، در عین حال یک جلسه‏ى کارى است. نمادین است از این جهت که نشان‏دهنده‏ى این باشد که نظام جمهورى اسلامى به علم اهمیت میدهد، به حاملان علم هم احترام میگذارد. ما خواستیم این جلسه مظهرى باشد از احترام نظام جمهورى اسلامى به دانشمندان، عالمان، استادان؛ واقع قضیه هم همین است. ما در برابر علم تواضع میکنیم؛ دارنده‏ى علم هم که این گوهر را با خود دارد، طبعاً باید مورد احترام قرار بگیرد و در برابر او تواضع بشود.

جلسه‏‌ى کارى هم هست از این جهت که در همین فرصت محدودى که دست میدهد، افرادى از دل مجموعه‏ى علمى، از دل مجموعه‏ى دانشگاهى بیایند چیزهائى را که برایشان اهمیت بیشترى دارد، اینها را بیان کنند، که خوب، خوشبختانه این هر سال تحقق پیدا میکند. ما هم آنچه را که دوستان در اینجا بیان میکنید، به عنوان مطالب حقیقى، کارشناسى، نظرات خبره مورد توجه قرار میدهیم. بعضى‏ها در دفتر ما باید تعقیب بشود؛ خوب، تا حد ممکن تعقیب میشود. بعضى‏ها را هم باید بفرستیم به مراکز مربوط به این کارها، مثل شوراى عالى انقلاب فرهنگى یا وزارتهاى مربوط به دانشگاه، که میفرستیم، سفارش میکنیم.
 نظرات دوستان و آقایان مورد احترام هست. البته هم امسال، هم سالهاى گذشته، در زمینه‏ى مسائل جارى کشور - چه مسائل سیاسى، چه مسائل اجتماعى - نیز مطالبى گفته شد. البته متأسفانه وقت کم بود. یقیناً آنچه را که دوستان راجع به مسائل جارى گفتند، همه‏ى آن چیزى که در ذهن این مجموعه وجود دارد، نیست؛ کمااینکه همه‏ى آنچه هم که باید گفت، نیست. خوب، دوستان به قدر فرصت خودشان، به قدر مجال خودشان، نکاتى را بیان کردند. بنده در این محدوده‏ى زمانى که حالا در اختیار من هست، دو سه تا مطلب را عرض میکنم.

یک مطلب راجع به علم و دانشگاه و اینهاست. اولاً از دوستان مسئولى که اینجا تشریف دارند - دوستان شوراى عالى انقلاب فرهنگى، دبیرخانه، آقاى دکتر مخبر و بقیه‏ى دوستان؛ دوستان معاونت علمى، آقاى دکتر واعظزاده و همچنین دوستانى که در وزارتها هستند یا برادرانى که از مجلس اینجا هستند - خواهش میکنم این توصیه‏هائى را که این چند نفر برادران یا خواهران در زمینه‏ى مسائل دانشگاه یا پژوهش و این ردیف مسائل، بیان کردند، اینها را یادداشت کنند، تعقیب کنند، روى آنها تأمل کنند. عرض نمیکنیم که بگوئیم مسائلى که امروز مطرح شد، تا حالا رسیدگى نشده یا اینها بار اولى است که مطرح میشود. نه، معلوم است. نقشه‏ى جامع علمى که چند نفر از دوستان اینجا گفتند، چند سال است مطرح شده، در معاونت علمى بررسى شده، به شوراى عالى انقلاب فرهنگى آمده. البته هنوز چیز مصوبى در اختیار مسئولین قرار نگرفته؛ فقط بحث شده. یا طرح جامع فرهنگى مثلاً فرض کنید، که بحث شد. اینها مسائلى است که مطرح شده است، گفته شده است. لیکن وقتى ما مى‏بینیم استادى، دانشمندى، صاحب فنى، از این مسائل به عنوان نیاز روز نام میبرد و یاد میکند، این نشانه‏ى این است که آن کارى که ما کردیم، هنوز در مرحله‏ى کاربرد و میدان عمل حضور ندارد. یعنى کار ما هنوز تمام نیست. به این نکته دوستان مسئول باید توجه کنند. تصمیم گرفتیم، حرف زدیم، گفتیم؛ اما کارى که باید بشود، انجام نگرفته. فرض بفرمائید وقتى ما مى‏بینیم اساتیدى مى‏آیند راجع به نقشه‏ى جامع علمى کشور ابراز سؤال میکنند یا چیزهائى را میگویند که نشانه‏ى عدم دسترس بودن یک نقشه‏ى جامع علمى است، نداشتن نقشه‏ى جامع علمى است، پس پیداست که ما همه‏ى تلاشى که در باب نقشه‏ى جامع علمى تا حالا کردیم، تلاشهائى بوده که نیمه‏کاره است. خوب، چون چند سال هم گذشته - سه سال است که این قضیه مطرح شده - در عین حال هنوز هیچ چیزى در اختیار دستگاه‏هاى ذى‏ربط نیست. دانشمندان کشور نقشه‏ى جامع علمى کشور را نمیدانند. پیداست که ما باید کار را سریعتر کنیم، دنبالگیرى کنیم، جدیتر به این مسئله بپردازیم.
 اگر این آقایان در اینجا اشاره هم نمیکردند به نبود نقشه‏ى جامع علمى کشور، یک نگاه به برنامه‏ى کلى علمى در دانشگاه‏ها، نشان دهنده‏ى نداشتن نقشه‏ى جامع علمى است. آن طورى که در گزارشها من به دست مى‏آورم و افراد آگاه و خبره و دانشگاهى و مسئول به ما اطلاع میدهند، تقسیم توان در برنامه‏ریزى رشته‏هاى گوناگون علمى، یک تقسیم عادلانه و صحیح و منطبق با نیاز کشور نیست. یک جاهائى ما رشدهاى چشمگیرى داریم، یک جاهائى اصلاً حرکتى مشاهده نمیشود! این غلط است. این ناشى از نبود نقشه‏ى جامع علمى است. درست است که در هر رشته‏اى ما پیشرفت بکنیم، مغتنم است و براى کشور ما که سالهاى متمادى، ده‏ها سال در دوران حاکمیت طواغیت، از کاروان علمى بشر عقب مانده است، هر جائى دستمان به هر چیزى از ثمرات علم و پیشرفتهاى علمى بند شد، مغتنم است؛ در این تردیدى نیست؛ اما اگر میخواهیم کشور رتبه‏ى علمى به معناى واقعى کلمه پیدا کند و علم در کشور نهادینه بشود، ما بایستى در رشته‏هاى گوناگون علمى - چه در آموزش، چه در پژوهش - توازن و تعادل صحیح و واقعى و عادلانه‏اى ایجاد بکنیم؛ این جزو نیازهاى ماست.
 اینکه دهه‏ى آینده - که شروع شد، یعنى دهه‏اى که امسال اولین سالش است - به عنوان دهه‏ى پیشرفت و عدالت اعلام شده، بدون تردید یک پایه‏ى اصلى آن علم است؛ گسترش علم و تعمیق علم در کشور است. کمااینکه اصل اعلام این عنوان - عنوان دهه‏ى پیشرفت - به پشتگرمى پیشرفتهائى بوده که در کشور از لحاظ علمى دیده شده. یعنى این امید به وجود آمده که ما میتوانیم در ظرف یک دهه، یک پیشرفت چشمگیر، یک حرکت سریع در زمینه‏هاى علمى داشته باشیم که بخشى از عقب‏ماندگى‏هاى ما را جبران بکند. بنابراین مسئله‏ى علم مهم است. در باب علم و تحقیق، آن بخش عمده هم مربوط به تحقیق است؛ مربوط به پژوهش است.

نکته‏اى را که بعضى از دوستان در اینجا گفتند، مورد تأکید بنده است، که پژوهش اولاً مورد اهتمام قرار بگیرد، ثانیاً سمت و سوى پرداختن به نیازهاى کشور را پیدا کند. یعنى حقیقتاً پژوهشهائى بکنیم که مورد نیاز ماست. من بارها هم در شوراى عالى انقلاب فرهنگى به آن دوستان عرض کرده‏ام، هم شاید اینجا گفته‏ام: ما ملاک پیشرفت علمى‏مان را درج مقالات در مجلات آى.اس.آى نباید قرار بدهیم. ما نمیدانیم آنچه که پیشنهاد میشود، تشویق میشود، برایش، آن مقاله‏نویس احترام میشود، دقیقاً همان چیزى باشد که کشور ما به آن احتیاج دارد. ما خودمان باید مشخص کنیم که درباره‏ى چى مقاله مینویسیم، درباره‏ى چى تحقیق میکنیم. البته انعکاس در مجامع جهانى لازم است، ضرورى است؛ و انعکاس هم پیدا خواهد کرد. مقصود این است که ما پژوهش را تابع نیاز خودمان قرار بدهیم.

در همین زمینه من این را عرض بکنم که طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در بین این مجموعه‏ى عظیم دانشجوئى کشور که حدود سه میلیون و نیم مثلاً دانشجوى دولتى و آزاد و پیام نور و بقیه‏ى دانشگاه‏هاى کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانى‏اند! این به یک صورت، انسان را نگران میکند. ما در زمینه‏ى علوم انسانى، کار بومى، تحقیقات اسلامى چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینه‏هاى علوم انسانى مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزى که معتقد به جهان‏بینى اسلامى باشد و بخواهد جامعه‏شناسى یا روانشناسى یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم، که این همه دانشجو براى این رشته‏ها میگیریم؟ این نگران کننده است. بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفه‏هائى هستند که مبنایش مادیگرى است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانى را ترجمه کنیم، آنچه را که غربى‏ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بى‏اعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزشهاى خودمان را در قالبهاى درسى به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلى مطلوبى نیست. این از جمله‏ى چیزهائى است که بایستى مورد توجه قرار بگیرد؛ هم در مجموعه‏هاى دولتى مثل وزارت علوم، هم در شوراى عالى انقلاب فرهنگى، هم در هر مرکز تصمیم‏گیرى که در اینجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاه‏ها و بیرون دانشگاه‏ها. به هر حال نکته‏ى بسیار مهمى است. این حالا راجع به مسائل مربوط به دانشگاه.

بعضى از دوستان، اینجا گفتند: ساز و کارهاى کنونى دستگاه‏هاى علمى و فرهنگى کشور، جوابگوى نیاز کشور نیست. من به تجربه میخواهم عرض بکنم، افزایش تشکیلات کمکى به حل مشکلات نمیکند. ما یک تشکیلات دیگر درست کنیم، یک مجموعه‏ى خبرگان دانشگاهى فرض کنید ایجاد کنیم، این تراکم منظمه‏هاى گوناگون و تشکلهاى گوناگون دولتى و ادارى براى رسیدن به این اهداف حقیقتاً کارساز نیست. همین تشکلهاى موجود، سازمانهاى موجود را باید کارآمد کرد. فرض بفرمائید خود وزارت علوم در معاونتهاى ذى‏ربط، در مدیریتهاى کلان زیرمجموعه‏ى معاونتها دقت کنند، آدمهاى باسواد، کارآمد، مؤمن، انقلابى، شجاع، خوشفکر، بهره‏برنده‏ى از نیروهاى انسانى کارآمد را آنجاها بگذارند. یا شوراى عالى انقلاب فرهنگى که من مکرراً سفارش کرده‏ام، نوع ارتباطشان را با نخبگان آنچنان تسهیل کنند که این ارتباط روان بشود تا بتوانند از نظرات آنها استفاده کنند. همین مجموعه‏هاى موجود را بایستى تقویت کرد، تا بتوان پایه‏ى علم و تحقیق را در کشور پیش برد.

اینکه حالا راجع به مسائل مربوط به دانشگاه‏ها و مربوط به علم و پیشرفت علم، که خلاصه‏ى کلام هم این است که ما در دهه‏ى پیشرفت و عدالت، یکى از دو سه پایه‏ى بسیار مهمى که باید دنبال کنیم، پایه‏ى علم است؛ که همه در این زمینه مسئولیت دارند. دانشگاه‏ها هم مسئولیت دارند، اساتید هم مسئولیت دارند. حضور اساتید در دانشگاه‏ها در ساعات مربوط به تدریس، در ساعات مربوط به مشورت‏دهى به دانشجوها، خیلى مهم است.

مجرى محترم در اول صحبت اشاره کردند که دستگاه باید حمایت از دانشگاهیان را سیاست همیشگى خودش قرار بدهد؛ من کاملاً به این معنا معتقدم. یعنى حقیقتاً حمایت از دانشگاهیان باید سیاست همیشگى باشد. اما توجه بشود که دانشگاهیان در سایه‏ى این حمایتى که از آنها میشود - چه حمایت معنوى، چه حمایت مادى - حقیقتاً خودشان را در قبال نسل دانشجو، در قبال آینده‏ى علم در کشور، در قبال اصلاح نظام آموزشى - که حتماً نیاز به اصلاح دارد - مسئول بدانند؛ حضورشان را در دانشگاه‏ها تقویت کنند؛ خودشان را در معرض استفاده‏ى معنوى و علمى فکرىِ دانشجویان قرار بدهند.

نکته‏ى دوم در زمینه‏ى مسائل اجتماعى و سیاسى است که من بحث زیادى در این زمینه نمیخواهم بکنم. همه ملاحظه کردید، کشور در برهه‏اى از زمان در معرض یک آزمون سیاسى بسیار تعیین کننده‏اى قرار گرفت و همان طور که بعضى از دوستان اشاره کردند، هاضمه‏ى نظام و کشور توانست حوادث را در درون خودش هضم کند و فائق بیاید. من قبلاً هم گفتم، بروز چنین حوادثى براى ما هیچ خلاف انتظار نیست. یعنى حالا اگر تعبیر دقیقترى بخواهم بکنم، «چندان» نگوئیم؛ «هیچ» خلاف انتظار نیست. یعنى تا حدود زیادى انتظار حوادثى از این قبیل هست، به دلایل گوناگون: رسالتى که براى نظام قائلیم، رسالتى که براى اسلام قائلیم، معنائى که براى جمهورى اسلامى در ذهنمان داریم، تعریفى که جمهورى اسلامى از خودش براى ما در طول این سى سال کرده، هوشمندى مردم‏مان و جوانان‏مان که به تجربه رسیده، وجود آزادى ناگزیر که به حکم اسلام باید این آزادى در کشور باشد و ما به آن اعتقاد داریم - اعتقاد ما به آزادى یک مسئله‏ى تاکتیکى نیست؛ یک مسئله‏ى واقعى است. آزادى به همان معنائى که جمهورى اسلامى تعریف میکند، نه به معنائى که غربى‏ها تعریف میکنند، که آن، به نظر ما انحراف است. آنجائى که باید آزادى باشد، نیست؛ آنجائى که باید محدودیت باشد، قیدها گسسته است و آزادى هست! آن را ما مطلقاً قبول نداریم؛ تو رودربایستى غرب هم گیر نمیکنیم. ما آزادى را با همان مفهوم اسلامى خودش قبول داریم، که البته تو آن آزادى بیان هست، آزادى رفتار هست، آزادى فکر هست - این حوادث چندان خلاف انتظار نیست. آنچه که مهم است این است که یک انسان با شرف، مؤمن، معتقد به اهداف والاى جمهورى اسلامى، بداند که در این جور حوادث چه کار باید بکند؛ این، مهم است. این، آن چیزى است که مخاطبه‏ى من با شما دانشگاهیان را در این مسئله‏ى خاص الزامى میکند، که من - البته کوتاه صحبت میکنم، بنا هم ندارم در این زمینه تفصیلاً حرف بزنم - در چند روز پیش هم که جوانهاى دانشجو اینجا بودند - حسینیه همین طور که حالا اجتماع هست، اجتماعى بود از جوانها - به آنها گفتم که ما با جنگ نرم، با مبارزه‏ى نرم از سوى دشمن مواجهیم، که البته خود جوانها هم همین را هى گفتند؛ مکرر قبل از اینکه بنده بگویم، آنها هم هى گفتند و همه این را میدانستند. آنى که من اضافه کردم این بود که گفتم: در این جنگ نرم، شما جوانهاى دانشجو، افسران جوان این جبهه‏اید. نگفتیم سربازان، چون سرباز فقط منتظر است که به او بگویند پیش، برود جلو؛ عقب بیا، بیاید عقب. یعنى سرباز هیچگونه از خودش تصمیم‏گیرى و اراده ندارد و باید هر چه فرمانده میگوید، عمل کند. نگفتیم هم فرماندهانِ طراح قرارگاه‏ها و یگانهاى بزرگ، چون آنها طراحى‏هاى کلان را میکنند. افسر جوان تو صحنه است؛ هم به دستور عمل میکند، هم صحنه را درست مى‏بینید؛ با جسم خود و جان خود صحنه را مى‏آزماید. لذا اینها افسران جوانند؛ دانشجو نقشش این است. حقیقتاً افسران جوان، فکر هم دارند، عمل هم دارند، تو صحنه هم حضور دارند، اوضاع را هم مى‏بینند، در چهارچوب هم کار میکنند. خوب، با این تعریف، استاد دانشگاه چه رتبه‏اى دارد؟ اگر در زمینه‏هاى مسائل اجتماعى، مسائل سیاسى، مسائل کشور، آن چیزهائى که به چشم باز، به بصیرت کافى احتیاج دارد، جوان دانشجوى ما، افسر جوان است، شما که استاد او هستید، رتبه‏ى بالاترِ افسر جوانید؛ شما فرمانده‏اى هستید که باید مسائل کلان را ببینید؛ دشمن را درست شناسائى بکنید؛ هدفهاى دشمن را کشف بکنید؛ احیاناً به قرارگاه‏هاى دشمن، آنچنانى که خود او نداند، سر بکشید و بر اساس او، طراحى کلان بکنید و در این طراحى کلان، حرکت کنید. در رتبه‏هاى مختلف، فرماندهانِ بالا این نقشها را ایفا میکنند.

خوب، حالا استادى که بتواند این نقش را ایفا کند، آن استاد شایسته‏ى حال و آینده‏ى نظام جمهورى اسلامى است. توقع از اساتید محترم این است. جوانهایتان را توجیه کنید. منظورم این نیست که بنشینید زید و عمرو سیاسى را برایشان معرفى کنید. نه، اصلاً من موافق هم خیلى نیستم. اسم آوردن از زید و عمرو و بکر و ... این چیزها، کمکى به حل مشکل نمیکند. به اینها قدرت تحلیل بدهید. به اینها توان کار و نشاط کار بدهید. چه جور؟ با امید دادن؛ با امید بخشیدن. فضاى کلاس را، فضاى محیط درس و دانشگاه را فضاى امید کنید؛ امید به آینده. بدترین بلائى که ممکن است بر سر یک نسل در یک کشور بیاید، ناامیدى است، یأس است. اینکه میگویند: آقا! چه فایده دارد؟ فایده‏اى ندارد. این روحیه‏ى «فایده‏اى ندارد» - یأس از آینده - سم مهلک همه‏ى فعالیتهاست؛ چه فعالیتهاى اجتماعى و سیاسى، چه حتّى فعالیتهاى علمى، فعالیتهاى پژوهشى. این کسانى که کشفیات بزرگ را در زمینه‏هاى علوم تجربى و دانشهاى گوناگون انجام دادند، اینها اگر ناامید از نتیجه بودند، قطعاً به اینجا نمیرسیدند. امید، آن نیروى عظیمى است که انسان را پیش میبرد. جوان ما را ناامید کنند از کشورش، از انقلابش، از آینده‏اش، از دولتش، از دانشگاهش، از آینده‏ى علمى‏اش، از آینده‏ى شغلى‏اش. این خیلى مضر است. این کارى است که تو برنامه‏هاى دشمنان ما و مخالفین نظام وجود دارد. به نظر من یکى از کارهاى اساسى این است. محیط را براى دانشجو، محیط نشاط، محیط امید، محیط حرکت به جلو قرار دهید.

یکى دیگر از کارهائى که باید در زمینه‏ى مسائل گوناگون اجتماعى و سیاسى و علمى انجام بگیرد، میدان دادن به دانشجوست براى اظهارنظر. از اظهارنظر هیچ نباید بیمناک بود. این کرسى‏هاى آزاداندیشى که ما گفتیم، در دانشگاه‏ها باید تحقق پیدا کند و باید تشکیل بشود. اگر چنانچه بحثهاى مهم تخصصى در زمینه‏ى سیاسى، در زمینه‏هاى اجتماعى، در زمینه‏هاى گوناگون حتّى فکرى و مذهبى، در محیطهاى سالمى بین صاحبان توان و قدرتِ بحث مطرح بشود، مطمئناً ضایعاتى که از کشاندن این بحثها به محیطهاى عمومى و اجتماعى ممکن است پیش بیاید، دیگر پیش نخواهد آمد. وقتى که با عامه‏ى مردم، افراد مواجه میشوند، همه نمیتوانند خودشان را حفظ کنند. مواجهه‏ى با عامه‏ى مردم، انسانها را دچار انحرافها و انحطاطها و لغزشهاى زیادى میکند که متأسفانه ما شاهد بودیم. خیلى از افرادى که شما مى‏بینید در مواجهه‏ى با عامه‏ى مردم یک حرفى میزنند، یک چیزى میگویند، در اعماق دلشان اى بسا خیلى اعتقادى هم ندارند. به تعبیر بعضى‏ها جوگیر میشوند؛ این خیلى چیز بدى است. اگر در محیطهاى خاص، محیطهاى آزاداندیشى و آزادفکرى، این مسائل مطرح بشود - مسائل تخصصى، مسائل فکرى، مسائل چالش‏برانگیز - مطمئناً ضایعات کمتر پیش خواهد آمد. خوب، این هم راجع به این مسئله.

راجع به معنویت هم که بعضى از دوستان مطرح کردند، بنده صددرصد موافقم با اینکه باید محیط دانشگاه، محیط معنویت باشد. این امنیت و احساس امنیتى هم که بعضى از دوستان بدرستى بیان کردند، یقیناً با معنویت به دست خواهد آمد. جوانها را هر چه میتوانیم با خدا، با یاد خدا، با توجه به عالم غیب، با تعبد به مبانى دین و احکام دین و شریعت و تسلیم در مقابل احکام الهى، ظرفیت معنویشان را بیشتر کنیم. هرچه این جوان ما بیشتر متعبد باشد، بیشتر متدین باشد، بیشتر به یاد خدا باشد، بیشتر به خدا احساس نیاز کند و دست نیاز به سوى خدا بیشتر دراز بکند، عمل او، رفتار او، فکر او، از آسیب کمترى برخوردار خواهد بود و جامعه از او بهره‏ى بیشترى خواهد برد.

امیدواریم ان‏شاءاللَّه خداوند متعال به شما، به ما، به همه‏ى مؤمنین و مؤمنات این توفیق را عنایت کند که بر اساس تکلیفى که بر عهده‏ى ماست، راه را شناسائى کنیم، بشناسیم، حرکت کنیم و ان‏شاءاللَّه به نتایج مطلوب برسیم.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‏
 .................................................................

باور کن به غلط کردن افتاده ام .نفهمیدم هز زمانی که زجر بی تو بودن را نچشیدم. نفهمیدم عمق فاجعه ی غیبتت را

باور کن همه ی راه ها کم کم بسته می شود. شاه کلید همه ی درها در دست توست

نفهمیدم که دلگیری روز جمعه چه جهنمیست در این دنیا

غلط کردم که دنیا را بدون تو قابل تحمل دیدم

ماشین ها روزی هزار بار از رویم رد می شوند. بی تو

بیا


88/5/30
7:50 عصر

مکالمه بین ما

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم

اینها بین بنده و خالق بود اما الان با اجازه ی خالق عمومی می شود به حسب ضرورت

 

 گفتم عشق شیطانی چیست؟

گفت عشق شیطانی نمی شود

گفتم مگر نمی بینی این همه عشقی که امروز عشق اند و فردا نفرت

گفت عشق نفرت نمی شود

گفتم نمی بینی این همه رسوایی هایی که فردایش روسیاهیست؟

گفت عشق روسیاهی نمی آورد

گفتم ........

گفت........

گفتم........

گفت......

گفتم   تو بگو این چیز آزاردهنده ی سست لذت چیست؟

گفت:

اینها که گفتی عشق نیست

عشق از من است و نه از شیطان که شیطانی شود

عشق از من است  و من متنفر نمی شوم

عشق از من است و آنچه از من است روسیاهی نمی آورد

عشق از من است 

 آنچه تو عشق نامیده ای هوس است

هوس است که از شیطان است

پس شیطانی می شود، نفرت می شود و روسیاهی می آورد

 

اما عشق ازمن است و عاشق عشق بازی را از من می آموزد نه از شیطان

......................................

تتمه نوشت:

دزدی بد است. و بدتراز همه  دزد محبت بودن. دزد می دزدد و می گریزد. بدون اینکه فکر کند بعد خودش به صاحبخانه که چه خواهد کرد

دنیوی شدن یعنی فانی شدن. دنیوی بودن یعنی من قبول دارم قدرم همین است فوقش 100 سال نه بیشتر

کاش فرصت هایم را از من نگیری من تازه اول راهم

........................................

دعاهای فرج نخوانده ام را قضا خواهم کرد مطمئن باش


88/5/18
9:46 عصر

جواب قلبی

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم

 

گفت تو می تونی این حرفو قبول کنی که همه ی هستی بر پایه ی عشق بنا شده

گفتم (اون موقع یک سال کمتر عمر کرده بودم) الان نمیتونم براش علتی پیدا کنم

گفتم ولی قلبا می تونم قبول کنم یعنی دوست دارم که این طور باشه

گفتم تو هم سعی کن بپذیری قلبا

اون موقع یک بحث علمی اعتقادی بود بین دو نفر که سعی می کردن خیلی علمی باشن و آخرش به دلشون حواله کردن جواب ندونسته ها رو

الان اون یک طرف بحث به جواب علمیش رسیده اما این طرف  توی همون جواب قلبیش مونده

راضی ام به جوابی که به خودم دادم

جهانی را دوست دارم که بر پایه عشق بنا شده باشد.

..................................................

تتمه نوشت: دکتر گفت این احساس سنگینی روی سینه بخاطر نفس های عمیق مداومه(البته اسمش این نیست اونم اینو نگفت). با شیطنت به دکتر گفت که اخرش این نفس های عمیق میشه آخیش دکتر . گذاشت به پای بی تجربگی دکتر فکر کرد اگه مثلا یک بیماری قلبی ریوی چیزی تشحیص بده و دست آخر یک نسخه پر و پیمون بده دستش بهتره.

بی تجربگی بود که فکر می کردگرفتگی و سنگینی روی قفسه سینه علت فیزیکی داره.

بی تجربگی بود که فکر می کرد دوای این درد پیش طبیب تجربیه

بی تجربگی بود که فکر می کرد درمانش به داروهای رنگ و وارنگ آدم ساز وابسته است

نه دردی می شناخت و نه علتش رو و نه درمانشو

بی تجربگی بود که بی تجربه مبتلا شده بود

بی تجربگی بود

..................................................

مبتلا شدن به انتظارت چه جوریه؟


88/5/1
7:41 عصر

نزد مردم تنها با ولایت برگردید

نوشته سین شین


بسم الله
سلام علیکم
در جهان بینی اسلامی که ما جهان را از آن منظر میبینیم ولایت یک عنصر تزئینی و بی کار کرد نیست
نظر ما همان نظر ولی است . ولی بر همه ی اجزای زندگی ما ولایت دارد.
اینکه چه فلسفه ای پشت این ولایت و اطاعت ما هست موضوع بحث ما نیست
ولی انچه که روشن است اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران هم بر این اساس و بر پایه ولایت مداری پایه ریزی شده و تا به حال به کار خود ادامه داده
بگذریم که گروهی یا خود را ولی مردم می دانند و به این لحاظ ولایت را زیر سوال میبرند یا در اثر افتادن در دام نظریات  دیکته شده ی غربی دچار خلسه شده و در این  میان به ولایت غیر و حتی دشمنان تن داده اند و به این دلخوشند که عقلانیت می ورزند و خود حاکم بر سرنوشت خویشند.
نظام ما بی ولایت معنی ندارد در نتیجه انها که این امر را  برداشتنی وب ر طرف شدنی می پندارند یا جاهلند و یا دنبال نظام دیگری غیر از نظام اسلامی اند .
شاید حسب حفظ وحدت  (که البته در توده ی مردم این مباحث خیلی وقت است که حل و فصل شده است) بگوییم کسانی که ولایشان می لنگد و نظر خود یا کسان دیگری را بر نظر ولی اولی می دانند و این را در نظر و عمل نشان می دهند هم از ما هستند و این تضاد درون گفتمانی است و نباید دست آویزی برای دشنان شود. اما حقیقت این است که کسانی که ولایت مداری برایشان در اولویت های چندم است و یا اصلا معنی ندارد و مستقیم و یا غیر مستقیم مقابل ولی می ایستند همان دشمنان ما و این نظام هستند.
چگونه ممکن است کسی پایه های و اصول یک نظام و مکتب را قبول نداشته باشد و برای فروریختن انها هم تلاش بکند و دوست وهم مرام ما هم باشد؟
حضور و فعالیت برخی اشخاص در ماه های اخیر فرصتی شد تا ولایت مداری انها دوباره و این بار عریان تر در برابر نگاه همه ی مردم ایران محک بخورد و متاسفانه بر خی از آقایان از این امتحان سر بلند بیرون نیامدند و کار را به جایی رساندند  که رهبر معظم انقلاب اسلامی خطر رفوزگی در این امتحان را متذکر شدند و هوشیار باشی دادند تا اگر در این بین گروهی خواب آلوده و از روی غفلت در این دام افاده اند در فرصت باقیمانده از خواب بیدار شوند و برای حفظ حیات سیاسی اجتماعی خود کاری بکنند.
روشن است که گروهی از ابتدا بازندگان این امتحان بوده اند و تا به حال هم پوستین میش به تن داشته اند تا بدین ترتیب و با ظاهر ولایی به اهداف خود برسند. این افراد در یک کلمه منافقند و بس.
گروهی هم که امتحان خود را خوب پس داده اند و در هر زمان پپشت سر رهبری بوده اند و عمرشان را به خدمت صادقانه و هوشیارانه سپری کرده اند . این افراد نیازی به تمجید من و شما نداشته و ندارند و تنها راهی می خواهند و زمینه ای برای خدمت بیشتر
اما دسته ای دیگر که مخاطب عمده سخنان رهبر معظم انقلاب بود کسانی هستند که در گرد و غبار که دشمن به پا کرده مانده اند و هنوز نتوانسته اند راه را بیابند و با هنوز تصمیم نگرفته اند کدامیک را بر گزینند نظر ولیشان را یا آنچه خود صحیح می پندارند
شاید ما هم اگر جای این اشخاص بودیم نمی توانستیم به راحتی تصمیم بگیریم(که از این باب جای خوشحالیست که در موقعیت ایشان نیستیم) اما در این وضعیت و مختصات همه از ایشان انتظار دارند که تابع ولی باشند و ایمان داشته باشند به اینکه ولی ، ولی نمی شود مگر انکه همیشه چند قدمی از امتش جلوتر باشد و اینکه ما مو می بینیم و او پیچش مو و هیچ گاه خود را جلوتر از ایشان نبینند
مقابله با ولایت  تحت هر عنوان و با هر شکل و شمایلی قابل هضم و قبول نمی باشد و همه باید مراقب این امتحان باشند و بدانند که اگر مشروعیتی  و مقبولیتی هم برای ایشان هست از ناحیه اعتقاد به نظام اسلامی و پایبندی به اصوال ان برایشان حاصل شده است.و ما اگر تنها جزو توده ی مردم باشیم هیچ تعهدی ورای ولایت به کسی یا گروهی نداشه و نداریم. خط قرمز ما برای همه با هر حجمی از خدمت ولایت است و تابع امر ولی بودن و ماندن.
..........................................................................................
تتمه نوشت:
- نظر افراد را راجع به خودتان بپرسید ممکن است نخواهید به رابطه تان ادامه دهید
- گل مصنوعی فقط جنبه ی تزئینی دارد همین طور لبخندهای من  اغلب اوقات
- روح عریان ؟ نباید گذاشتش در معرض دید و خواندن همه؟ بله خوب نه برای همه . نه برای همه
- کاش اجازه داشتم نه همه که فقط چند نفری که دوستشان می دارم را مومیایی کنم احساسشان را برای همیشه تنها برای خودم . خوخواهی است میدانم اما چه کسی این جا خودخواه نیست؟
- ذهن درگیر به هیچ دردی نمی خورد اصلا مستقل می شود از هم چیز
- یک هوای تازه بدور از نقاب های سرد و سیاه آنها، با یک گل آفتاب گردان که بچرخد همیشه به سمت آفتاب
----------------------------------------------------------------------------------------
من برای آمدنت کوچه را آب و جارو کرده ام بیا تا ساعتم به انتها نرسیده

   1   2   3      >