بسم الله
سلام علیکم
اگه بخواهم یک راست بروم سر اصل مطلب باید عرض کنم: آقا جون کاری کنید از قافله جا نمونید. تو ولایت ما (همون پشت کوه ، دست چپو عرض می کنم ) حرف مردم خیلی مهم است . خیلی ها همیشه کاری میکنند که توی مردم سربلند باشند. سرشونو بالا بگیرند و با سینه ی ستبر تو در و همسایه با افتخار راه برن.جماعت لرها که بنده هم افتخار هم قومیتی(!) با ایشان نصیبم شده در شرایط بالا می فرمایند: انگار فتح کورکوره کرده(با تلفظ لری) که به این معنیست که گویی فرد مذکور با چشمان بسته فتوحاتی انجام داده که چنین قیافه گرفته است...
بگذریم از بحث دور افتادیم .عرض کردم که عده ی زیادی از افراد هستند که اگر درست نگاه کنی می بینی برای مردم زندگی می کنند و تنها برای اینکه بین مردم مقامو منزلتی داشته باشند فعالیت می کنند. فهمش ساده است اما برای فهم بیشتر مثالی می زنم که دست بر قضا خود نیز به آن دچارم... آن زمان که ما برای کنکور کارشناسی درس می خواندیم همه دنبال به دست آوردن لیسانس بودند و فرد مزین به مدرک محجوره ی لیسانس از شان اجتماعی بالایی تو درو همساده برخوردار بود . ما هم سرمان را انداختیم پایین و در رشته ای درس خواندیم و با مصائب فراوان موفق به اخذ مدرک لیسانس شدیم.هنوز از خوشحالی اتمام دوره لیسانس دلمان قنج نرفته بود که خبر آوردند که چه نشسته ایی که دختر خاله و پسر دایی و فلانی و بهمانی درصدد صعود به مدارج عالیه تری هستند ..دیگر لیسانس برای لای جرز دیوار می خورد (تازه یکی پیغام داد لیسانست را لای جرز دیوار ما نگذاری که دیگر جا ندارد) و بگذار در کوزه آبش را بخور و ازاین قبیل افاضات ... ما هم که در همان دوره ی لیسانس تصمیم گرفته بودیم که دیگر در محلی به نام دانشگاه پیدایمان نشود و وقت خود را به جای آنکه در مترو و تاکسی یا بین کلاسها و ... تلف نماییم ، صرف مطالعه و تحقیق! کنیم اصرار می کردیم که الا و لله ما فوق لیسانس نمی خواهیم و نمی خوانیم... خلاصه از سایرین اصرار و از ما انکار تا اینکه بعد گذشت مدتی متوجه تغییر نگاه همان سایرین شدیم ... گروهی از دوستان و فامیل که به هر ترفندی وارد دوره ی متشخصه ی لیسانس شده بودند طبق مثال بالا طوری رفتار می کردند که گویی فتح کورکوره نموده بودند حتی گروهی که تازه برای شرکت در کلاس های امادگی فوق لیسانس شرکت جسته بودند نیز خود را برای انواع عشوه آمدن ها و کلاس گذاشتن ها برحق می دیدند و امثال بنده را که اعتقادی به این نوع وقت کشی ها نداشتیم مورد نامهری قرار می دادند( حالا همه گریه کنیییییییییییییییییید) . خوب واضح است برای افرادی که آدم بودن را در مدرک دانشگاهی ( دقت کنید مدرک دانشگاهی نه حتی حوزوی و غیره) می دانند از این بهتر هم انتظار نمی رود. خلاصه دردسرتان ندهم دیدیم که کم کم داریم چایی دستمان می گیریمو جلوی فوق لیسانسی ها می گذاریم و کم کم مجبورمان می کنند به خاطر دو سال کمتر درس خواندن !!!(همان نخواندن) جلوی جماعت فوق لیسانسیه خم و راست شویم.گفتیم دندمان نرم حرف مردم مهمتر است چی فکر کرده اید ما اراده کنیم ... ما گردنمان از مو نازک تر است هرچه جبر جامعه بگوید که هیچ پسرخاله و دختر عمه و بقال سر کوچه هم بگویند درست است ما همان کار را می کنیم.فردا هم کلاس امادگی دکتری می آید ما هم می رویم دکتری می گیریم پس فردا هم برای ایرانی ها کلاس فوق دکتری می گذارند ما هم باز سرمان را نی اندازیم پایین تر پشت سر همه می رویم فوق دکتری می گیریم و همین طور الی آخر...و اینگونه زندگی شیرین می شود و می توانی خودت و اطرافیانت را سرافراز نگه داری(البته برای مدتی محدود چون چند سال بعد چیز جدیدتری می آید و مردم ان را از تو می خواهند) و همه تو را با عناوین شکیله ی خانم دکتر یا خانم دکتر مهندس و غیره می خوانند و تو هم اگر به روی خودت نیاوری که این دانشگاهی که رفتی و مدرکی که گرفتی بیرونش مردم را کشته و درونش خودت را و باز اگر به روی مبارک (که مثال سنگ پا هم زیباست)نیاوری که چقدر از رشته ای که خوانده ای استفاده کرده ای و یا چقدر چیز یاد گرفته ای می توانی نیشت را تا بنا گوش باز نموده و با تعریفو تمجید مردم در دلت قند آب شود.و این بود قصه ی امشب ما کلاغه هم رفته کلاس فوق لیسانس دیر به خونه اش می رسه به مامانش بگید نگران نباشه...
......................................................................................................
تتمه نوشت: مغزمانیا در حالت تیلیتیدنیا . تا موقع نامعلوماتیانیا دستمانیا از سرخومانهامینا ورداشتنی هام.کریستوفرا کالکوراتیانیما الپاروستمینا چقدر چرتوپرتینا گفتیمانا گویی تب کردیما تب فوق لیسانسیمانا
8:37 صبح
تب 40.000112 درجه سلسیوس
نوشته سین شین
5:59 عصر
واسه خودت لالایی بخون زودتر خوابت ببره
نوشته سین شین
بسم الله
سلام علیکم
با این بهاری که نمی میرد، در باغ پاییزی نمی بینی
فصلی که مولا را در آن هرگز، جز وقت شب نمی بینی
با این پرستوها که می بینم، حال و هوی شهرمان عشق است
دلهای این مردم ولی خالی است، جز مرگ لبریزی نمی بینی
انجا به جای میز، منصب، پول ، مین و شهید و شروه می بخشد
اینجا گلویت چون که با مولاست! جز خنجر تیزی نمی بینی
باید بفهمی درد یعنی درد، باید بفهمی زخم یعنی زخم...
باید بفهمی عشق یعنی عشق، جز عشق که چیزی نمی بینی
سرهاشان گلهای باغ سبزف اشک ملایک نهر آبی سرخ
هرجای دنیا را بگردی آی! اینگونه جالیزی نمی بینی
بوی مدینه؛ استخوان هاشان، از پیرهن ها سیب میریزد
مثل بقیع و کربلا امشب فکه، گلریزی نمی بینی
اصلا نمی دانم چرا این چشم، تا آسمان دنبالشان پرزد
باور بکن ان جاذبه را حتی از شمس تبریزی نمی بینی
...
دیوانه ؛ نام کوچک عشق است،گمنام؛شغل و شهرت و فامیل
یعنی برای ثبت این عاشق، تو گردن اویزی نمی بینی
_امیر مرزبان_
....................................
تتمه نوشت:
--برای جایی مصاحبه میدادم آخرش خانومی که سوال می کرد پرسید :بدترین خصلتت چیه؟ خیلی صادقانه گفتم :کمی قدرتو ... یعنی ...دوست دارم قدرت ...داشته باشم... اول همه باشم...قدرت...با لبخند معنی دار اون خانوم فهمیدم که چه افاضه ای فرموده بودم....
-- قدرتو عشق است!... بگازون تا سنو سالت قد میده داداش! مشکل کارت سوختو این حرفام که نداری. همه چی از خودته... مام برات دعا می کنیم و هی محیط و مساحت استوانه رو حساب می کنیم فقط یه لطفی بکن هر وقت قطرت عوض شد ما رو خبر کنید که محاسبتمون خدای نکرده اشتباهی از آب درنیاد.بالاخره مام مسئولیم
-- لالا لالا لالایی لالا لالا لا یی .... برای خودم لالایی می خونم که مشمول ضرب المثل تو که لالایی بلدی چرا خودت به عالم هپروت سری نمی زنی...نشوم...بلکم جواب داد.
....................................
زیر سایه ی آقا صاحب الزمان
یا زهرا(سلام الله علیها)
7:4 عصر
حرفی برای نگفتن
نوشته سین شین
بسم الله
سلام علیکم
خوب اینم از نیمه شعبان که خیلیا همت کردن آبرومندانه برگزارش کنن و خیلی هم کارشون تمیز بود
حالا دیگه هر کی جخ بره سر کار اصلیش ...یعنی چی؟ یعنی اینکه خوب دیگه اینم عیدی بود و تموم شددیگه
چند روز دیگه هم تولد حضرت معصومه است
بعدشم تولد امام رضا
ما هم جات خالی هر بار عیدا شیرینی می خریم و می شینیم پاش تا تموم می شه بعدم می ریم سراغ کار اصلیمون
چند روز پیش واسه یه گرفتاری رفتیم شهرستون .... امنیه می خواس یکی ازاین هم جنسای خودمونو بابت بد حجابی بگیره دنیارو گذاشته بود رو سرش آژانام دنبالش چه ژانگولر بازی ردیفی بود جات خالی ... چه چراغونی کرده بودن اونجا از تهران پر و پیمون تر...سلام بر مهدی .... السلام علیک یا صاحب الزمان
آقا اصلش ول کن این حرفارو کی به این حرفا گوش میده
پیرمرد می گفت اینارو براتو می گم که اهل قرآنی (بنده خدا فکر میکرد ما خیلی کارمون درسته ) نماز امام زمان رو که خوندی دعای فرجو می خونی بعد مناجات شعبانو می خونی...پرسیدم چقدر طول می کشه؟ (امان از این ذهن محاسبه گر مهندسی ، گرا بود گرفتی که!!)گفت: من از ساعت 2 پا می شم تا صبح که سپیده بزنه...
پول یه بنده ی خدایی گم شده بود نمی دونم ... نه می دونم خوشحال بودم .... عجب غلطی کردم آدرس اینجا رو دادما حالا هر کلمه ی اضافه تر، می شه جنگ جهانی سوم...بی خیال ما که معروف شدیم به کم حرفی بزار حداقل مردم خیالشون راحت باشه ما پتشونو نمی ریزیم رو آب
آقا دیگه هر کی بره سر کار اصلیش ما هم دیگه اعصاب نداریم
نسبت به بعضی اسما که از زبون بعضیا در میاد حساسیت داریم.... سلاممممممممممم بررررر مههههههههههههههدی
یکی می گفت خرخدا خوردتت
اصلش شما کارت چیه؟ جشن نیمه شعبان شما بگو ببنیم چه کاره بودی؟ چایی میدادی؟ میخوندی؟ آش درست میکردی ؟ ریسه ها رو به در و دیوار میزدی؟ عجب نذری ای دادی دستت درست بوش تا هفث تا خیابون اون ور تر هم می اومد...
آقا جمیعا دست همگی درد نکنه همتون زحمت کشیدید حالا بالکل بفرمایید سر کار اصلیتون
یکی نیست بگه تو رو سننه مگه صاحب مجلس تو بودی که مردمو بدرقه می کنی؟؟ خوب مام کارمون همین بود دیگه...
جخ دوزاریت بیافته این خط اینم نشون ------------» $$$$$
کی به کیه بریم سر کارم اصلیمون تا نیمه شعبان بعدی یه یه سالی وقت داریم غمت نباشه خدا بدجوری بزرگه...
......................................................
تتمه نوشت: به دل نگیر نازنین....حرفامون بدجوری قلمبه شده این بارم نیشش شما رو گرفت.. حلال کن
....................................................
زیر سایه ی اقا
یا زهرا(سلام الله علیها)
5:1 عصر
جوونی همون بچگیه با ریش و سیبیل
نوشته سین شین
بسم الله
سلام علیکم
1-داشتم تند و تند احکام شرعی و حرمت عملی رو براش توضیح میدادم. می دونستم مثل همیشه گوش نمیده یا حداقل نسبت به حرفام موضع میگیره. اما اینو هم می دونستم که بعضی وقتا توی تنهاییاش به حرفام فکر می کنه .همینم باعث می شد که دست برندارم . حرفام که تموم شد گفت: اون بچه است جوونه نفهمه نادونه از روی نادونی این کارارو می کنه... راستش به عنوان یه نفر که توی رده سنی جوان!!قرار میگیره بهم برخورد.. جوونه ..نادونه ..نفهمه .... مگه جوونی با نادونی و نفهمی یکیه؟ اصلااین چه مقایسه ایه ... گفتم فکر می کنی کسی که این کارو انجام می ده خودش خبر نداره که داره چکار می کنه؟
همیشه نسبت به یه عده با پارتی بازی قضاوت میکرد و این بارم داشت با این بهونه که جوونه کاراشو توجیه میکرد...
دیگه چیزی نگفتم . به اندازه کافی حرف زده بودم. یعنی اونچیزی که بلد بودمو باید می گفتم ،گفتم. بقیش دیگه با خودش بود...
2- جوونی توی ذهن بعضیها چه کودکانه تعریف شده ... جوونی که اینا می گن همون بهترین دوران زندگیه ؟؟ یا برای یه عده که بعضی پدرو مادرای محترم هم جزوشن جوونی یعنی همون بچگی بعلاوه ریش وسیبیل ؟؟
تصور کنیدایران با این همه جوون اونم نادونو بدون فهم (البته اینطور که بعضیا می گن) چی میشه خدا به داد برسه از شر جوونای نادون .. به شما هم برخورد؟؟؟
به نظرم خیلی داریم لوس و تیتیش مامانی پیش میریم...شاید یه عده خیلی براشون هضم این حرفا سخت باشه اما اینا حقیقته و از حقیقت نمی شه فرار کرد. این اسمارو ببینید:
حسن باقری
محمد بروجردی
سید هادی فرزند سید حسن نصرالله
ادواردو انیلی
حسین فهمیده
با این تعریف از جوونی کارای این آدما معجزه است
که مثلا حسن باقری به جای اینکه بره مثل بچه ی خوب درسشو بخونه !!! میاد نقشه عملیاتا ی بزرگو طراحی میکنه
یا مثلا ادواردو آنیلی درحالیکه غرق پول و امکاناته به جای جوونی!! کردن و صبح تا شب سواحل دریای مدیتران ه رو متر کردن بیاد مسلمون بشه و ...دست آخر شهید بشه
یا.. اصلا چرا راه دور بریم همین بروبچه های انرژی هسته ای چرا جوونی نکردن با پول بیت المال برن مثلا یه کشور خارجی برای خودشون درسشونو!!ادامه بدن و یادشون بره یه زمانی مملکتی هم به اسم ایران وجود داشته...
3- یه سوال: اگه همه کارای اشتباه جوونا رو میشه به پای نادونی و کم تجربگیشون گذاشت چرا خدا برای همین جوونا حساب و کتابی گذاشته ؟ نگفته حالا خوش باشید تا مثلا 40 سالتون که شد و فهمیده شدید مراقب کاراتون باشید از حالا به بعد حسابه؟؟؟
کلام آخر اینکه : علی 14 ساله بود که اسمش به عنوان اولین اسلام اورنده ثبت شد و فاطمه 18 ساله بود که فاطمه بود....
.........................................................................
تتمه نوشت:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز
.........................................................................
زیر سایه ی آقا یا زهرا(سلام الله علیها)
درباره
وضعیت من در یاهــو
سین شین
السلام علیک یا صاحب الزمان از خود نوشتن سخت نیست خصوصا هرچه خود بزرگتری ساخته باشی جهت اطلاع از هویت نویسنده: مهندسی که سرش به دیوار خورد و از عالم عدد و حساب و کتاب افتاد تو عالم حرف های زیاد و نوشته های بدون عکس و فرمول جامعه شناسی، تا کی دویاره سرش به چیزی اصابت کند