سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/5/24
6:52 عصر

من ، بــدون شیرینی های شیرین

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم
بدینوسیله نه جیغ می زنیم نه گریه می کنیم و نه مانند ...!!! بیانیه صادر می کنیم و تکفیر می نماییم و زیر باد کولر خودمان را بدمیزنیم. قرار می تینگ هم نمی ذاریم خیالتون راحت
مگه ما خدای نکرده ب سی جی هستیم؟
اصلا من چرا دارم با شما خودمو خسته می کنم. حالا یه بارانرژی هسته ای رو سفت گرفتید چسبیدید که دلیل نمی شه تو همه کارا بتونیدوارد بشید. این کار خواص است برای خواص!!!!!!
.
روی سخنم با تو ست ای شهسوار شیرین سخن. شیرین تر از چغندر و زیباتر از سنگ پا و مقوام تر از بادمجان

فربان قیافه ی مظلومت برود بل بشو که این همه غلط اندازاست. راستش را بخواهی عمر من که به عمر تو کفاف نمی دهد. آن زمان که دنیاتولد موجودی نازنینی چون تو را به خود دید فکر کنم همه از خنده روده برشده بودند. می بینی حتی در عصر دایناسورها هم که تو دیده به جهان گشودی  ،مایه ی خوشحالی جهانیان شدی و آن زمان من نبودم (این اولین فرصتم که بی تواز بین رفت)
بعدش البته تا مدتی (مثل هر بشر دیگری) استعدادهای تو هم نشکفیده بود و دنیا بدون تو ره به بیراهه می رفت.
اما خدا بیامرزد پدر و مادر دانشگاه الزهرا را بالاخره کاری کرد و تو را ازاین غربت و گمنامی نجات داد. واین تو بودی که باآن هوش سرشار و استعداد خدا داده ات همه را به خودت متوجه کردی و چون نگینی در آن جمع اصطلاحا فرهیخته می درخشیدی. چشمشان از درخشش تو و بیدرایتی خودشان کور شد به گمانم و اما من آن زمان هم نبودم تا شاهد این نورافشانی باشم(فرصت سوزی شماره 2)
بعد هم که به صحنه ی بی در و پیکری هاآمدی تا رسالت خویش را به انجام برسانی وخط باطل برهمه ی نابسامانی ها بکشی و آزاد نمایی آن نصفه ی اعضای جامعه ای را که چشم دیدن تو را نداشت. هی رفتی و آمدی و رنج سفر به این کشور و آن سمینار و... را بر خود هموار کردی و با آن دانش آکادمیک اندک می دانم چه ها کشیدی مگر کم است آدم همین طور چشم باز کند ببینید دارد راجع به چیزی سمینار می دهد که تا به حال نمی دانسته خوردنیاست یا پوشیدنی.
می دانم چه کشیدی مگر کم حرفی است که هر روز با این دست بدهی و با آن دیگری دیده بوسی بنمایی آن هم برای آزادی همان نصفه ی جامعه....و من  آنجاها هم نبودم تا حداقل آب قندی دستت بدهم و غبار از رویت بزدایم (فرصت سوزی شماره 3)
اصولا کیست که به ذهن خدایان تو به قدر ذره ای شک ببرد؟
الهاماتشان کارگر شد و تو آن طرح هوشمندانه ات را باز هم به هدف  رهایی همان نصفه ها ابداع کردی. امضاها بود که فوج فوج بر برگه های سپید کشیده می شد و حماقت هایی که به طرفه العینی گواهیشان صادر می شد.
البته تا آن موقع که رقم امضاهای آرزو بدلان به800000 نرسیده بود بزرگ مردان به تو هم به چشم همان ضعیفه های توی خانه هایشان نگاه می کردند که هیچ کاری ازشان نمی آید و از روی خماری و سیر در عالم هپروت با پوزخندی این مجاهدت تو را به سخره گرفتند. و من باز آنجا نبودم تا رنگ چهره شان را بعد این تعداد امضا ببینم.(فرصت سوزی شماره4)
اما
نشدکه بشود آخر می دانی هنوز بین آن نصفه ی جامعه آدم هایی هستند که نمی دانند پول یامفت توی حساب آدم بریزند (آن هم تنها برای چند تا میتینگ و دست دادن و جیغ زدن)چه مزه ای میدهد. یا چه کیفی دارد صدقه ی سر انگلیسی ها بروی چند تا کشورو ببینی....

نمیدانند دیگر که اگر میدانستند....اما من می دانم که دیگر آب دیده شده ای و به این راحتی دست از رسالتت بر نمیداری
.
و
این بار دنیا دیگر تاب تحمل اعجوبه ای چون تو را ندارد و همین طور پیام تهدید است که برایت می فرستند که یا خودت دهانت را ببند یا خودمان برایت کاهگل می کنیمش. و تو که از قصه شب و روز نداری

دنیا و مردمانش حالا حالا کار دارد تا دلسوزی تو و خدایانت را برای همان نصفه ای ها را بفهمد ولی ای کاش من انجا بودم تا دلیل استواری تو را در برابر این همه جفا بیشتر می فهمیدم (فرصت سوزی شماره 5)

درود شیطان بر تو که از شاگرد اول های مکتب بلاهتی.
..............................................................
تتمه نوشت:
- دوستی در وبلاگش از بی روحی رنگ بندی این صفحه گفته بود. عرض کنم که این فایرفاکس فقط بلداست  اطلاعات سیستممان را بدزدد. حتی یک عکس را برایمان کپی نمی کند روی صفحه چه برسد به ... شما به بزرگواری خودتان رنگیتر
ببینید.

- بارالها انگار مارا سحری طلسمی چیزی کرده اند . یا بیهوشیم. بیخ گوشمان هزار اتفاق جور و واجور می افتد و ما یا خبر نمی شویم یا اگر هم با خبر شدیم، در حد دسته بیل عکس العمل نشان می دهیم. خداوندا  جهت خروج از حالت "استند بای"یک دکمه را به صلاحدید خودت بفشار.

.............................................................

اللهم عجل لولیک الفرج


87/5/19
6:19 عصر

همین حالا همین جا که ایستاده ایی در تنهایی

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم
همه رفتند و تو به دلایل مشخص و نا مشخص، عادلانه و غیر عادلانه می مانی.
بسیار گفتند و بسیار شنیدی. اما زمان گفتن تو همه رفته بودند گویی که هیچ
گاه نبوده کسی شنوا.
هنوز فریاد های عدالت خواهی شان را می شود از لابلای آرشیوها و یاد ها شنید. اما رفتند بی آنکه حتی تعریفشان را از عدالت بگویند. همه رفتند با انبان هایی که برای زیارت مرادهای اشتباهیشان پر کرده بودند.
یادت می اید روزی را که  از لیست هاشان خط خوردی. هم خوشحال بودی و هم ...
یادت امد آنهمه مدعیان وحدت و ایمان... را که از شدت هیجان روی سرخ کرده
بودندو در جای خود بند نبودند اما موقع رفتن از درد بی مسئولیتی و بی
هویتی و از قاه قاه خنده، رویشان سرخ بود.همه شان رفتند و تو برای مدتی از آلودگی ای صوتی و محیطیشان راحتی. اما به
همان سرعت رفتنشان جانشینانشان را در لانه های همیشگی جای خواهند داد. با
حرف های رنگی تر و موریانه هایی قویتر تا بجوند همه ی انچه را در ذهنت
انباشته ای و کاش آن زمان تنها مغزت کاهدانی نباشد که همه چیز را درش
آرشیوی کرده باشی برای دیار باقی...کاش به قلبت هم کمی از بار معلوماتت را
سپرده باشی.
.
.
و همین الان است که گفته اند: انا لله و انا الیه راجعون. همین الان است
که ندای لا اله الا الله بلند است وصدایش که تو را می خواند: هل من ناصر
ینصرنی؟
و تو همچنان به افق می نگری و دور شدن انها را تماشا می کنی و فکر میکنی که وقتی بر می گردند تو هستی یا نه...
پریروز  یکی از همسایه هایمان  مرد . دیروز هم ماهی مان مرد.
و همین الان و همین جا که تو ایستاده ایست که می گویند: انا لله و انا الیه راجعون
...........................................
تتمه نوشت: یکی از دوستان قبل از اشنایی حضوری با بنده گمان میکرده ما یک
آقای!!! 35 یا 40 ساله باشیم. از این موضوع متاسفیم .و شدیداو مجددا تکذیب
می کنیم خصوصا اینکه جنسیت مارا اشتباه گرفته بود. ما تنها یک بار خواستیم
مرد باشیم ان هم4- 5 ساله بودیم می خواستیم  ما را به هیات راه بدهند
بیرویم زنجیر بزنیم و دیگر همچین ناشکری نکرده ایم.
- پروردگارا مگر نمی شود با لبان بسته با تو حرف زد؟ از طرف تو که خیلی
وقت ها پیش تکنولوژی اش راه اندازی شده . اما ما همان طور در تکنولوژی عصر
حجریمان مانده ایم. بی زحمت ما را هم مجهز فرما
.........................................
اللهم عجل لولیک الفرج



87/5/13
10:10 عصر

آیا بی خیالیمان اضافه وزن دارد؟

نوشته سین شین


بسم الله
سلام علیکم

آن هم بگذشت...سه روز در قم با دوستانی وبلاگی

این هم گذشت... گذشتنی ها می گذرند چرا که باید بگذرند تا
ماندنی ها بمانند
.
در این مدت بعضی دغدغه هایم بزرگ تر شد. و برخی دیگر خیلی
دلشان گرفت چراکه اینجا هم غریب بودند
.
نمی دانم.  به نظرم آنچه باید بیشتر بدان پرداخته می شد
چیزهایی بیشتر از رد
و بدل کردن آدرس وب و ایمیل  بود .
چیزهای مهمتری مثل برنامه ریزی برای
حرکت های هماهنگ و متحد
وبلاگی ... برنامه ریزی برای ارتقاء سطح معرفتی
مان و از این
دست کارها.  راستش کمی که نه، خیلی دلمان گرفت وقتی علی رغم
صمیمیت دوستان کسی به این نپرداخت که خوب بعد این دوستی باید چه کنیم
ثمره
ی این دوستی نباید چیزی بیشتر از سر زدن به وبلاگ یکدیگر باشد؟جمعی که اکثریتشان را دانشجوها و طلبه ها تشکیل می دادند
چرا نباید به این موضوعات اندیشیده و برایشان راه حلی پیدا کنند
و . یا اقلا اگر بدانها هم اندیشیده اند چرا دغدغه ی بیانشان را ندارند؟
البته ممکن است بگویید: خودت هم که در اردو بودی تو چرا
فکری نکردی یا حرفی نزدی
؟  جواب این است که چند
بار قصد داشتم این کار رابکنم  ولی جو اغلب
اردو و
پیشینه ی که  این نوع اردوها دارند اجازه ی فعالیت آزاد را نمی
دهد. (البته متولیان تقریبا دراین مورد بی تقصیرند و این قالب ذهنی محدود شرکت کندگان بود که مانع می شد)حضور
عزیزانی که به لحاظ سنی بزرگتر از حقیر بودند با وجود اینک اهمیت
فراوان
دارد، اما به جهت داشتن فضای فکری متفاوت بخش زیادی از فرصت ها
را می گرفت.
فرصت هایی که به یاد آوردن فلان خانم در اردوی قبلی و بحث
بر سر
شیرینی ازدواج خوردن و علل نیامدن آن دیگری می گذشت.یا بزرگ
  دیگری که چنان
اوضاع را سیاه تصویر فرمود که کوچک کورسوهای ذهنمان هم نزدیک
بود
خاموش شود....و البته اگر دوستانی  با این خانم ها
همراهی نمی کردند می شد به
مسائل بهتری که مدنظر بود پرداخت
.
همین طور پرداختن به امور مورد علاقه ی شخصی و ایجاد جمع
های 2، 3 نفره یکی دیگر از معضلاتی بود که به ایجاد هماهنگی بیشتر بین حاضرین  لطمه وارد کرد
. البته قصد ندارم سیاه نمایی کنم و معتقدم که در یکی از
بهترین اردوها
موفق به حضور شدم و اینها تنها تکمله هایی است
برای بهتر شدن این نشست ها.

عمیقا به این رسیده ام که مشکل بی برو برگرد ما ضعف در
فعالیت های گروهی و هم
اندیشی ها و فعالیت هایی برای ایجاد و
تحکیم وحدت مومنین و دلسوزان دین
است. مشکلی که اگر حل نشود
اوضاع هر روز خراب تر خواهد شد. القاء و ترویج این
فکر  که
هر کسی کار خودش بار خودش....هر کس وبلاگی بنویسد بدون اینکه
با بقیه
هماهنگی داشته باشد . ...بسیار خطر ساز است و نقطه ضعفیست که دشمنان
دین
را با جهش به مقصد می رساند

.........................................

تتمه نوشت:

- اگر پیغامی سلامی کلامی نمی گذارید، اقلا از دعای خیر محروم نفرمایید
-دوستان نگین زمانی هم دستتان درست ،  در ذهنم  ثواب کارتان را حساب کردم
با این عقل ناقص حدش به بی نهایت میل نمود. تا باشد آقا از این سعادت ها
نصیبتان کناد.

پروردگارا دستت درد نکند
توی این دود و دم تهران و دنگ و فنگ های زندگی ماشینی دست ساخته مان خفگی
مان گرفته بود . خیلی به موقع هوای تازه ای رساندی. تشکرات مارا بابت آن
تایم بودنت بپذیر و غفلت ما را تنها به پای بی جنبگی مان بگذار .بالاخره
این دنیا هم ندید بدید می خواهد دیگر. 

..........................................

اللهم عجل لولیک الفرج.


87/5/4
9:51 عصر

به زبـان بـازار!

نوشته سین شین

بسم الله

سلام علیکم

آقا، خانوم شلوغش نکنید.... به همه نوبت می رسه جناب شهرندار محترم تا نیم ساعت دیگه اینجا هستند و یه همه ی مشکلات شما رسیدگی می کنه و برای همشون هم البته راه حل دارن.

خوب آقا اول شما مشکلتو بگو                                                    

....

نه آقــــا نمِِِِِــــی شــــه آقای شهر،ندار می گن اصلا نفهمیدن شما چی می گین... بعدی ...بعدی مشکلشو بگه

....

نه جـــانم ایشون بازم نفهمیدن مشکل شما چیه...نه! اینطوری نمی شه. یه مشکلی این وسط هست به نظر می اد زبون شما با زبون آقای شهرندار تفاوت داره

خوب اشکالی نداره ایشون برای این مساله هم راه حل دارن. می فرمایند که: همگیتون یه کلیک راست روی صفحه بکنید بعد اینکدینگ کنید و گزینه ی «زبان بازار» را انتخاب کنید .

همه انجام دادید؟

خوب دیدیددرست شد؟ برای اینکه ایشون بتونن مشکلات شما رو بفهمن باید به زبون خودشون حرف بزنید تا ایشون کمکتون کنند دیگه.

خوب حالا ازاول

شما بگو آقا،    جناب شهر ندار هم چرتکه دستشونه براتون مسائلتونو حل میکنن

اینم شماره حساب جناب شهر ندار....

و ....بدین ترتیب  زندگی شیرین می شود.

.............................................................

تتمه نوشت:

- مناسبت این پست برای خودمان هم مجهول است.

- زمانیکه برق  می رود و کار دیگری نمی توانید بکنید، مطالعه کنید. بلکه متولیان محترم مجبور نباشند دقایق خواندن  مناجات و ادعیه را هم به سرانه ی مطالعه  اضافه کنند ، شاید از خجالتمان کاسته شود.

- لفاظی هم عجب فنی است حتی اگر اعتقاداتان اجازه نمی دهد که از ثمراتش استفاده کنید حداقل برای آنکه کسی با این فن ازشما و همان اعتقادتان سوء استفاده نفرماید به چند و چونش آشنا شوید.

- پروردگارا ما قبل از اینکه فرمول نیروی گریز از مرکز را بدانیم. فاصله مان با مرکز کمتر بود و نیرو هم کمتر . ولی حال روز به روز شعاع اضافه می کنیم و به توان 2 نیروی گریزمان افزوده می کردد. تو خود توان فرمول قانون جاذبه ات را بیافزا .

..............................................................

اللهم عجل لولیک الفرج


87/4/28
11:21 صبح

غربتی مضاعف

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم

                             

این چنین روزهایی (شهادت و رحلت و ...) فقط کافیست پیچ رادیو یا تلویزیونتان (اگه تلویزیونتان پیچی نیست نگران نباشید با دکمه هم می شود) را بپیچانید تا آهنگی حزین بشنوید .خیلی که مدل وسایلتان بالا باشد فوقش تکرار این جمله است که: زینب (سلام الله علیها) اسوه ی پایداری و صبر است(بعضی ها هم می گویند  بود). 

همین...

اگر پیچ اینترنتتان را هم بپیچانید و اسم زینب رو جستجو کنید بیشتر چیزی که برایتان جسته می شود عکس و مولودی و مرثیه است برای دانلود!

همین

استاد و ملا و روحانی و مداح هم از فصاحت و بلاغت در بیان زینب و علاقه  به برادرش و ... برای بار هزارم روضه سر می کنند.

همین

ممکن است ایراد کنید که خوب اینها را هم باید گفت و خیلی ها همین ها را هم نمی دانند. قبول... اینها را هم بگویند ولی فقط اینها را نگویند . خیلی ها اینها را می دانند و از این گذشته عمده ی مردم از فصیح بودن و بلیغ بودن ایشان چیزی برای زندگی معمولیشان عایدشان نمی شود. اکثریت مردم وقتی زنی یا مردی را به عنوان الگو برایشان معرفی می کنید، خواستار دستورالعمل های روشن و مشخص برای زندگی عادیشان هستند و  رهنمودهایی را می طلبند که در غالب موقعیت های زندگیشان  به دردشان بخورد و قابل اجرا باشد.

اما و اما چه کسی بایستی این محتوای سرشار و کامل را در قالب زندگی و نیازهای امروزی تبیین کند؟چه کسی می بایست این دستورالعمل ها را از زیر خروارها کلیشه و کهنگی بیرون بکشد و مغز سخنان و رفتار ایشان را خالص و مناسب برای این دوره از تاریخ استخراج کند و برای زندگی روزمره ی مردم ارائه کند؟

اینجا همان جاییست که کار سخت می شود و تخصصی. و کم کم ارادتمندان و سینه چاکان واقعی رو می شوند و بقیه که به کار سطحی و آسان و از سر باز کردن مسئولیت عادت دارند از گود خارج می شوند.

جایی می خواندم که یکی از تهدیدات فرهنگی هر جامعه بیسوادی و عامی بودن مردم آن است. اگر نگوییم خواسته و از روی عمد ولی سهوا مردم را عامی و سطحی بار می آوریم . چه خطای بزرگی که حتی ناآگاهانه بودنش هم چیزی از گناه خطاکاران نمی کاهد. اگر حکومتی غیر از این سر کار بود خوب احتمال عمدی بودن این مساله خیلی قوی بود چراکه حکومت بر مردم بی سواد بسی آسان تر از مردم فهمیده و آگاه است. اما با وحود حکومتی اسلامی و شیعی چرا متولیان دینی و فرهنگی ما اینقدر کم کارند و از آن طرف مردم ما به همین ظواهر و مسائل دم دستی از الگوهایی بزرگ که به رایگان در اختیار ماست راضی هستند؟

فکر نمی کنم دلسوزان اسلام و محبان اهل بیت علیهم السلام و انقلاب بیش از این چشم انتظاری از متولین را عاقلانه بپندارند و باز به گمانم این نیز تحولی و انقلابی می طلبد که خاک و زنگار را از الگوهای بی نظیر همیشه ی تاریخ بزداییم و هر کس به قدر توانش در ترویج حرکت ایشان به نحو مقتضی بکوشد. که اکنون و همیشه وظیفه از ما ساقط نبوده و نیست . باشد که صاحب حق به اندازه ی شراره ای از اتش گداخته ی گناهانمان به حرمت زینب(سلام الله علیها) بکاهد.

 

......................................................................

تتمه نوشت:- این سیاه نمای نیست حقیقت نماییست و ما کاملا به آینده و رحمت حق امیدواریم.

 کارهای خوبی که بزرگان دین انجام داده اند را هیچ کس ندیده نمی گیرید و صحبت بر سر قلت تعداد این آثار است.

- اگر اهل کتاب هستید بی زحمت کتابی در باب ارتباط و مراوده با فامیل و صله ارحام به اینجانب معرفی کنید. خدا خیر دهد.

- پروردگارا زبانمان بدجوری نافرمان گشته حرف حق را یا نمی گوید یا به هزار حاشیه دلمان هم همیشه در حال ریختن است . گره از زبانمان بگشا و دلمان را از مدل گنجشکی به مدل شیری ارتقا ده.

...................................................................

اللهم عجل لولیک الفرج


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >