سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/3/14
12:37 عصر

امام مورد نظر در شبکه موجود نمی باشد.

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم
خواستم طبق روال همیشگی مطلبی پیرامون سوء استفاده برخی به اصطلاح مومنان از شخصیت امام برای رسیدن به منافع شخصیشان بنویسم که به دلایلی نشد . بل بشو است دیگر اما بهتر از آن را از زبان خود امام (رحمه الله علیه) برایت می گذارم تا میزان و ترازویی باشد برای محک اعمال برخی که خود را پیرو خط امام (رحمه الله علیه) می دانند.

1- قابل توجه انانی که برای نبیره و ندیده هایش  هم پست مملکتی کنار گذاشته اند.
-- از دختر ایشان نقل است که:
  « امام ما را از تصدی پست های حساس منع می کردند؛ مثلا دوست نداشتند دخترشان نماینده ی مجلس شود. چون می گفتند: «دلم نمی خواهد این احساس و توهم پیدا شود که به خاطر منسوب بودن به من، دخترم فلان پست را گرفته است. یا می گفتند:« ما انقلاب نکردیم که پست بین خودمان تقسیم کنیم و اصلا برای اینکه این شایعه در ذهن مردم بوجود نیاید دنبال این کارها نروید. هزار جور کار دیگر هست که می توانید آن ها را انجام دهید.»»(1)

2- قابل توجه انان که که از شب ها خواب لاس وگاس و کافه های لس آنجلس را می بینند  و روزها برای رسیدن به آرزویشان مجاهدت! می کنند:
  امام به دنبال قطع رابطه با آمریکا در ضمن پیامی این چنین فرمودند:«  ملت شریف ایران! خبر قطع رابطه بین ایران و آمریکا را دریافت کردم و اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که به خیر و صلاح مظلوم است همین قطع رابطه است.»(2)

3- برای آنان که بیشتر عمرشان در افتتاح و کلنگ زنی گذشت:
در باره ی پیشنهاد دیدن سد کرج فرمودند:« هر دیدنی که دیدن ندارد»(3)

4- قابل توجه اساتید محترم دانشگاه و وحوزه که کلاسشان پادگان نظامیست و روحیه علم گرایی را در دانشجو و طلبه له می فرمایند:
در کلاس درس فرمودند: «اینجا که مجلس وعظ و خطابه و یا مجلس روضه خوانی نیست که همه سکوت کرده اید و گوش می دهید! اینجا کلاس درس و بحث است، خاصیت درس این است که یکی اشکالی یا ایرادی بگیرد، اظهار نظری بکند.(در جای دیگر:)کلاس درس که کلاس اموات نیست.(در جای دیگر فرمودند:) بزرگی بزرگان نباید مانع دقت و نظر دهی شما باشد.»(4)

5- قابل توجه آنانی که معتقدند نباید روی دم دشمن پا گذاشت و توی دل مردم را با خبر احتمال حمله ی امریکا و اسراییل خالی می کند:
چون بیم توطئه ی سنگین گروهک ها و و عوامل استعمار می رفت و در این زمینه ها بحث و تحلیل می شد، امام در پایان لبخندی می زدند و می گفتند:« حداکثر این است که بیایند همین جا که ما ایستاده ایم  ما را بکشند، اوج پیروزی و سعادت ما همین است.»(5)
می فرمودند:« نترسید، انسان برای این زنده است که به لقاء الله برسد، چه بهتر که با شهادت به دیدارش نائل گردد.»(6)

سخنان امام (رحمه الله علیه) را که می خوانی برای هر کدامش چندین مصداق پیدا می کنی که کاملا به عکس عمل شده است و همه هم (من جمله بنده ی حقیر) خود را پیرو راستین خط امام می دانیم. شاید همه دنبال امامی هستیم که خواسته هایمان بر او امامت کند و هر انچه ما می خواهیم او گفته باشد و کرده باشد. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم امام یکیست و یکی از خصایصش هم این است که تسلیم خودخواهی های امثال ما نمی شود.

(1) فاطمه طباطبایی.ویژه نامه روزنامه اطلاعات:17/3/69
(2)صحیفه ی امام .12/233
(3)مصطفی کفاش زاده .برداشت هایی از سیره ی امام خمینی(ره)12/111
(4)مجله ی طوبی خرداد تیر1385 شماره 7
(5)پا به پای آفتاب.4/177
(6) سرگذشت های ویژه از زندگی امام خمینی(ره)4/14
...............................................................................................
تتمه نوشت: اگر گرافیک و صفحه آرایی بلدید و به اندازه ی یک روز در هفته فرصت دارید در یک کار با منفعت معنوی شرکت کنید.(ما الان با این پیشنهاد رویمان به سنگ پا مانند است)
- عزت خان تو را به خدا انقدر ارادتتان رابه حضرت امام نشان ندهید . برنامه ی همه کانال ها شده امام ، پیام بازرگانی ، امام ، پیام بازرگانی .راستش را بگویید خودتان چقدر می نشینید این برنامه ها رو تماشا می کنید؟ کاش به قدر ذره ای فن تبلیغ و ارتباطات بلد بودید.
- خداوندا ما از شر دشمنان دوست نما حفظ فرما و آنجا یی که دوستان به چشممان دشمن می ایند بی زحمت گوشمان را تابیدن بفرما (البته اگه راه دیگری نبودها)
..............................................................................................
اللهم عجل لولیک الفرج

87/3/9
5:11 عصر

کتاب فله ای به قیمت تره بار!

نوشته سین شین

بسم الله
سلام علیکم

پی بردن به مسائل و معضلات چنانچه بسیار عام نشده باشد و به قولی سر ریز نکرده باشد، اول بار توسط متخصصان و دلسوزان و افراد بازکاوت مطرح می شود و به عبارتی اولین جرقه های حل مسائل توسط آنها زده می شود. قبل ازآنکه همه به اهمیت مساله ای پی ببرند انها هستند که ضرورت رسیدگی به ان را مطرح می کنند. اما طرح یک موضوع مرحله ی اول عمل است یعنی پس از انکه افرادی موردی را به عنوان موضوع قابل رسیدگی مطرح کردند، گروه دیگری که مسئول و دست اندر کار در آن مورد هستند می بایست ابعاد و زوایای مساله را شکافته و بررسی کنند و به مدد همان متخصصین راه حل های پیشگیری یا حل مسائل را بیابند. اهمیت این بخش از کار اگر بیشتر از مرحله طرح موضوع نباشد کمتر نیست. و هر گونه سهل انگاری ، مسامحه و یا عجله در بررسی موضوع روند کار را به انحراف می کشاند. و در امور فرهنگی این تهدیدبسیار جدی تر بوده و تاثیرات فراوان پیدا و نهانی به جا خواهد گذاشت.
مساله ی کتاب خوانی و ترویج فرهنگ آن از جمله این مسائل است که چند سال پیش به طور جدی از سوی بزرگان ضرورت ان بیان شد (که مهم ترینشان مقام معظم رهبری بودند).  اما مرحله بررسی ابعاد و زوایای آن و سپس تصمیم گیری در مورد راه های کتاب خوان کردن افراد جامعه دچار همان آفت سهل انگاری ، تفکر و تصمیم گیری سطحی گردید که بیان شد. بدین شکل که می بینیم دیدگاه بازار تولید و مصرف در بحث کتاب خوانی،متولیان را به تولید کننده ی کتاب، مثل مثلا تولید کننده ی تخم مرغ تبدیل کرده و کتاب خوانان هم مصرف کننده ی این کالا مثل خورندگان تخم مرغ. و همان طور که تخم مرغ تخم مرغ است و با تخم مرغ فرقی ندارد کتاب هم با کتاب فرقی ندارد و مهم عرضه ی آن به اندازه ی تقاضای بازار است. بازراچه های کتاب فروشی در سطح شهر از نمودی از این نوع تفکر مصرفی در بحث کتاب خوانی است.

عمده کتاب های عرضه شده در این بازارچه ها انواع طالع بینی ها و تعبیر خواب و فال و آشپزی اند و در زمینه ی مذهبی نیز مفاتیح الجنان و یا فواید صلوات و زیارت نامه ها را شامل می شود باقی نیز کتب روان شناسی اند که برای خواننده ی نا آشنا به تئوری های مربوطه نه تنها مفید نیست که خطراتی را هم بدنبال دارد.
این بازارچه ها قرار بود کتاب را بیشتر در دید مردم قرار دهند و با تخفیفات بیشتر افراد را به خرید ترقیب کنند. و این عملا همان مصرف بیشتر کتاب های تل انبار شده در انبار انتشاراتی ها ست و با اهداف طرح که افزایش سرانه ی کتاب خوانی است تفاوتی از زمین تا به اسمان دارد.

در موارد دیگر می بینیم که با افزایش بعد تبلیغاتی سعی در فروش بیشتر کتاب داردند، که اقداماتی این چنین علاوه برانکه بر قیمت کتاب ها می افزاید اذهان را از هدف حقیقی مطالعه که افزایش علم و معلومات فرد است به سطحی بینی ازجمله توجه به جلد کتاب و نوع چاپ ان و ... منحرف می کند.

در نمایشگاه کتاب شاهد آن بودیم که بسیاری از افراد از خریدن کتابی به جهت قیمت بالای ان خودداری می کردند و وقتی علت گرانی ان اثر را جویا می شدی ناشر کتب، استفاده از کاغذ سوئیسی یا روسی و امثالهم و همین طور هزینه  بالای جلد کتاب (که بسیار شیک صحافی شده بود) را علت اصلی افزایش قیمت تمام شده کتاب بر می شمرد و ذهن عاقل را به این موضوع سوق می داد که آیا با همان جلد ساده تر کاغذی و یا استفاده ازکاغذ ارزان تر نمی شد کتاب را خواند؟
متاسافه همان طور که عرض کردم سیاست های ارائه شده در این زمینه کارامدی لازم را ندارند و علاوه بر ان که کتابخوانی را به فرهنگ تبدیل نمی کنند، ذائقه ی افراد را هم به سمت اثرات سطح 3 و 4 سوق داده(همان طور که مثلا تخم مرغ خوردنش مهم است نه رنگش)و فرهنگ سطحی نگری و تفکرات غیر دینی و خرافی را در بین کتاب خوان های گذری ترویج می کند.
.......................................
تتمه نوشت: - یکی گفت چرا اینقدر لحن کلامت تند است؟ عارضم که گویی شما از جامعه ی گل و بلبل به بل بشو امده اید. و شما بگویید تعریف لحن تند و شور و شیرین چیست.(ما که الان دیگر ادم شده ایم یا داریم می شویم الحمدلله.به پست های اول رجوع کنید تا مفهوم تندی را بهتر متوجه شوید)

-در مورد کار پژوهشی از همه ی خواهران مومنه متشکریم که کاملا ما را شرمنده ی بی توجهیشان کردند.
اما برای آنهایی هم که پرسیدند: پژوهشی بود در مورد علل و عوامل پراکندگی و اوج و فرود فعالیت زنان در عرصه ی فعالیت های فرهنگی در دنیای مجازی (فاتحــه مع الصلوات)
- علت تاخیر در به روز کردن بل بشو ، بل بشوی قطعی برق بود!
....................................

اللهم عجل لولیک الفرج


87/3/2
12:55 عصر

چه کسی بر گریه سزاوارتر است؟

نوشته سین شین

بسم الله

السلام علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها

سلام علیکم

« اشک، که می بارد و ناله، که اندک اندک در دل می روید و ناگهان در گلو می گیرد و راه نفس را می بندد و ناچار منفجر می شود، این زبان صادق و طبیعی شوق و اندوه و درد و عشق یک «انسان» است.

اما آنکه برای گریه کردن برنامه ای طرح می کند و آن را هدف می داند و به صورت رسم، یک سنت، یک وظیفه ی مذهبی و یا یک کار اصلی و یا به عنوان وسیله ای برای جلب منفعتی، دفع ضرری، جبران نقصی، تقصیری، رسیدن به هدفی، نتیجه ای و پاداشی، آن را ُصورت می دهدُ ، آدم خاطر جمع و بی درد و حقه ای است.
کسی که عاشق است و از معشوق دور افتاده است و یا عزادار است و مرگ عزیزی قلبش را می سوزاند، می گرید، غمگین است، هرگاه دلش یاد او می کند و زبانش سخن از او می گوید و روحش آتش می گیرد و چهره اش بر می افروزد، چشمش نیز با او همدردی می کند ، یعنی اشک می ریزد، اشک می جوشد، و این حالات همه نشانه های لطیف و صزیح ایمان و عشق راستین اویند.
               

      اما ... گریه ای که تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن و حس کردن  ایمان را به همراه نداشته باشد، کاری است که فقط به درد شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان می آید.
فراموش نکنیم که:
نخستین کسی که بر سرگذشت حسین بزرگ(علیه السلام) گریست، عمرسعد بود و نخستین کسی که بر اینگونه ُگریه بر حسینَ ملامت کرد، شخص زینب بزرگ!(سلام الله علیها) و بد نیست بدانید که نخستین مجلس عزاداری، در دربار یزید! (برگزار شد)

منبع: فاطمه فاطمه است ، ص : 21تا23 ، نوشته علی شریعتی

....................................
تتمه نوشت:- پارسال هم به این مناسبت! همین ها را به مداد خودمان نوشتیم و امسال یه همین مناسبت! همان ها را به قلم شریعتی تکرار می کنیم.(الان درد بی درمان را درمان می کنند نمی دانم چرا این درد بی عاری و بی خیالی ما درمان ندارد.)

- آنتی شریعتی ها اگر نقدی دارن بر این نوشته بگن. اگه نه به همین عمل کنن تا سال دیگه جای این نوشته ثمره ی تحقیق اونارو جایگزین کنیم.
- ما بازم از رو نمی رویم و بانوان وبگرد را به همکاری برای یک کار پژوهشی در حوزه ی زنان و مرتبط با اینترنت دعوت می کنیم... بابا به خدا این از مهندسه و دکتره شدن اگه بیشتر نباشه کمتر نیست (یعنی کم ارزش تر نیست)

-  آقایونم اگه می تونن کمکی بکنند بفرمایند.

- این روزا بل بشو رو هم دعا کنید بلکه حالش به شود.
..................................
اللهم عجل لولیک الفرج


87/2/27
9:15 عصر

بازم امپراطوری عزت

نوشته سین شین

 

بسم الله
سلام علیکم
دست، سوت، جیغ، هورا، داد، فغان، آه، واویلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خاله سارا، خاله شاهدونه، خاله رعنا و دایی چپول و عمو پورنگ و آقا جونو و چندتا دیگه از این شخصیت ها ی رنگی هر روز ساعت هایی از ذهن و جسم! کودکان جامعه اسلامی ایران را می قاپند.
نمی دانم شمای خواننده چند ساله اید و در زمان کودکی شما برنامه های کودک چه جوری بود . عهد ما  سرنتی پیتی و دنیای مجازیش. پلنگ صورتی و شخصیت منفعت طلبش و سندباد فداکار و پسر شجاع و نیک و نیکو و اینها ما را پای صفحه تیلیفیزیون میخ کوب می کرد. که البته بعدها فهمیدیم جناب هاشمی که ان موقع مسئول صدا و سیما بود خودش هم نفهمیده چه تفکراتی را در قالب کارتون به مغزهای ما  تزریق فرموده است.

به هر جهت وضع ماها از بچه های الان خیلی بهتر بود. برو بچه های حالا گرچه زمان بیشتری می توانند فیلم و کارتون ببینیند اما از این بی کیفیت تر و خطرناک تر نمی شود تربیتشان کرد...
در دین مبین اسلام تربیت فرزندان و کلا بچه ها از اول تولد مورد توجه قرار گرفته و بیانات پیامبر اسلام و ائمه اطهار دلایلی محکم بر این ادعاست. به طور مثال امیرالمومنین علی (علیه السلام)فرموده اند:"گرانبهاترین چیزی که پدران برای فرزندانشان به ارث می‏گذارند، ادب است."(1)

و یا نقل شده است که حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در شب های قدر فرزندان نازنیننشان را به نیایش و شب زنده داری دعوت می فرمودند.
در زمینه تربیت اسلامی بحمدلله در روایات و احادیث نمونه های بیشماری یافت می شود که برای پدران و مادران و متولیان تربیت کودکان راه را روشن می کنند.

متولیان تربیت کودکان در جامعه اسلامی ، خانواده هایشان و حکومت و هر انسان مسئول مسلمانی می باشد اما قطعا نقش خانواده و حکومت بسیار پررنگ ست.
اما در دنیای موج سومی سوغات فرنگ نقش اولیا در تربیت فرزندان بسیار محدود و مقطعیست به طوری که می بینیم فرزندان حتی قبل از سن قانونی می بایست خانه را ترک کنند و قبل از آن نیز به علت مشغله زیاد اولیا تربیت فرزندان عملا به بخش های دولتی و مدارس و رسانه ها واگذار شده است. نتیجه این نوع تربیت هم نوجوانان و جوانان و معتاد و بی هویتی است که با سلاح در عرض چند دقیقه معلم و  هم کلاسی هایشان را می کشد.
اما در مملکت اسلامی ما که بعضی از فرط ناراحتی از دوری فرنگ و فرنگستان چشمانشان اشکیست و برخی هم در هپروت نستالژیک عهد بوقیشان طی عمر می کنند، برای آنکه به درد ممالک ظاهرا مترقی دچار نشویم می بایست مصلحان و مسلمانان دلسوز بر اساس منابع غنی موجود به داد مسئولان آینده مملکت امام زمان ببرسند (که البته تا به حال از برکات حضورشان کسی چیزی ندیده است) .

متاسفانه امروز کسانی متولی تربیت فرزندان اسلامند که اگر آگاهانه خیانت نکرده باشند ،حماقت و بیسوادیشان کم از خیانت نیست. و مهندس عزت خان  از این دست مسئولان محترمی می باشد که نیروهای قوی ای دورو بر خودش جمع فرموده تا به اهداف بلند مدتش برسد:

                                                                                                          

خاله شاهدونه یا اون لبحندهایی که تا ته حلقش پیدا میشود.

خاله سارا ، اقا جون . دایی جون، عمو پورنگ و باقی عمو ها و عمه هایی که بخش برنامه های کودکان جامعه مان را قبضه کرده اند.

گزافه و دور از حقیقت نیست اگر بگویم برنامه های کودک و نوجوان صداو سیما بی محتوا ترین و خطرناک ترین برنامه های ممکن هستند.
صورت کلی همه شان مجموعه ای است از موسیقی های تند و کاملا طرب انگیز ، بچه هایی  که برای بی برنامگی متولیان مداوم به جیغ کشیدن و دست زدن تشویق می شوند ، مجریان هم چند تا دیالوگ کلیشه ای و تکراری را بلغور می کنند و عروسک هایی که نقش رقاصه ها را بازی می کنند (بالاخره مملکت اسلامی است  و نمی شود که مثلا خاله سارا حرکات موزون انجام بدهد البته فعلا نم شودتا بعد عزت خان یک فکری برایش بکند)

از مواردی که تربیت اسلامی برای آموزش بچه ها توصیه و حتی تاکید کرده آموزش قرآن، نماز و دعا و اعمال صالح و همین طور آشنایی با اهل بیت (سلام الله علیهم ) است و حالا شما پیدا کنید محل این تعلیمات اسلامی را در صدا و سیما و برنامه ی خاله سارا و وسط جیغ و هورا و دست های نامرتب بچه ها...
از صحنه های اجرای برنامه تا نوع پوشش بچه هایی که پشت دوربین می روند می توان دوری از ارزش های مسلم اسلامی را دید.

یک فرد بالغ و عاقل هم علی رغم توانایی در انتخاب نوع برنامه و حتی تشخیص درست و غلط از رسانه تاثیر می پذیرد چه برسد به بچه های معصومی که پدر و مادر های بازیگوش یا بی اطلاعشان هر روز چند ساعتیبه فرزندانشان اجازه دیدن و شنیدن خزعبلات عمو پورنگ و آقا جون ، قر و قمیش هایشان ، اهنگ ها ی لس آنجلسی اشان و اشعار بی محتوایشان را  میدهند.
به جرات می توانم بگویم که یک برنامه ی کودک فقط دست و جیغ و هوراست با اهنگ های غیر مجاز که هواداران کوچکش را حتی از پشت تلویزیون به رقص در می آورد...(این صحنه را چچنیدن بار به چشم دیده ام)
البته غیر از صدا و سیما نهاد های دیگری هم متولی این امر هستند مثل  مهد های کودک و فرهنگ سراها و غیره  که خوب با اینکه از ازشان نمی شود صرفنظر کرد ولی به علت فراگیر نبودن از بحث پیرامون انها خودداری می کنم متاسفانه تلویزیون حتی در دور افتاده ترین روستاها هم انتن می دهد که بعضی اوقات آدم ترجی میدهدکشورش اینقدر متمدن نمی شد.

و در آخر مثل فیلسوفان مغزت بی خودیمی رود سراغ تقابل تکنولوژی و دین و باز یاد صحبت امام(ره) می افتی که فرموده بودند : صدا و سیما دانشگاه است و بعدها مقام معظم رهبری فرمودند: صدا و سیما مدرسه است.  و  تو  سیر نزولی( شبیه به سقوط آزاد )سیما و صدا را روی نمودار تجسم کنی که خیلی ها را با خود به پایین می کشد.

1 ـ نهج‏البلاغه، قصارالحکم،ج3، ص438. (خیرماورث الآباء الأبناءالادب).
...................................................................
تتمه نوشت: - ما از خانوم ها دعوت کردیم با ما همکاری کنند _برای یک کار مطالعاتی_ که تا به حال کسی صداش در نیومده. از این چند نتیجه می شود گرفت:
- از خانوما قرار نیست حرکتی دیده بشود.
- بازدید کننده ها همشون آقا هستند.
- خانوما فقط به درد ظرف شستن می خورند (در عمل).
- خانوما دنبال فیل هوا کردن بوده و  طرح های مطالعاتی کوچک را ریز می بینند.
- خانوما بدون اجازه آقاشون کتاب نمی خونن و رفتن اجازه بگیرن.
- خانوما به همه مسائلشون اگاهن و نیازی به مطالعه نمی بینن.

- خانوما فقط با آقایون کار می کنن و همکاری خانوم ها با هم محال است.

- خانوما دیگه توان فک زدن ندارن و فکشون افتاده و در دست تعمبر است.

- (اِ.. ببخشید تلفن زنگ زد لابد سوسی جونه می خواد واسه فردا قرار بزاره بریم بازار...)

..................................................................
اللهم عجل لولیک الفرج


87/2/23
8:5 عصر

به امید باران

نوشته سین شین

بسم الله

سلام علیکم

شاید این چند پسته که نه اغلب اوقات خیلی انتقاد کردم و شما رو هم خسته کرده باشم.

البته حلالیتی ندارم که از محضرتون بطلبم. چون یک: می توانستید نخوانید دو: واقعیت ها را گفتم و اگر دغدغه ات قد بدهد تو هم باید به همین دردها مبتلا باشی.

اما به هر جهت اگر شما هم خسته نشده باشی خودم از گفتن خسته شده ام . مگر یکی دوتا ست که بگویی و خلاص.

تازه این همه را هم که بگوییم . فلسفه اش چیست؟  می گوییم که فرجی شود و مشکل حل گردد؟ یا فقط می گوییم که جزو به روز شدگان باشیم؟

خلاصه با آنکه خود را از جان سخت های روزگار می دانم ولی نمی دانم این خستگی از همان سیکل خمودگی و نشاط طبیعی آدمی منشا گرفته و بعد که به قول روان نشناس ها وارد قله ی سیکل شدم حالم می شود مثل اولش؟ یا اینکه رخنه ی شیشه خورده های شیطانک ها  در ایمان است که اثرش را اینطور نشانه می کند.

روزی چند بار از قلبت خواسته باشی محض گل روی خودش هم شده رویت را زمین نندازد و کمی دیگر بتپد، ترا کفایت می کند تا به حماقت خودت مطمئن شوی؟   و بعد دوباره یاد آن پیامک ناشناس بیفتی که: هر روز و هر شام بگو : من بالاخره در راه حسین جانم را خواهم داد ... و آن لرزش همیشگی که هیچ وقت حالش برایت عادی نمی شود سراغت بیاید و آمپر انرژیت بچسباند و قدم هایت را تند تر کنی و نسیم را در تب زمین حس کنی و با خودت بگویی «بزن بریم رفیق خدا با ماست»

خلاصه خسته ایم  ولی نه خسته تر از علی

شکسته ایم ولی نه شکسته تر از فاطمه

 شقه شقه شدیم اما نه پاره پاره تر از علی اکبر

 اسمان دلمان بدجوری رعدو برقیست ولی این فقط به درد روز پرستار می خورد تا به زینب و دلش هم فکر کنیم

... بغضمان خیلی بزرگ شده و از حنجره مان میزند اما ...

خلاصه که دلمان باران می خواهد که شر شر ببارد و صدایش در گوش همه بپیچد که : انا المهدی

ول یباز هم  او خودش از ما بیشتر منتظر باران است

پس قلب کلنگی ام منتی نداری که سرم بگذاری برای خودت و برای باران بزن

............................................................
تتمه نوشت : وقتی حرف هایت نمی خواهند در قالب جملات شیک در بیایند تو چکاره ای که مجبورشان کنی.

- اقا ما نمی تونیم از زینب(سلام الله علیها) بنویسم حرفیه؟

............................................................

اللهم عجل لولیک الفرج

 


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >